🅔︎🅟︎-12

502 147 141
                                    

کنار درِ باز شده ی اتاق دست به سینه ایستاد و به سوهویی که چند تا از وسایل ها و لباس هاش رو از توی کمد خالی میکرد چشم دوخت و بعد به چانیولی که چمدونش رو روی تخت گذاشته بود و مشغول بیرون اووردن وسایلاش بود نگاه کرد.

چانیول وسایل های مراقبت های پوستی‌،شونه،سشوار و چند تا چیز دیگه رو توی دستاش گرفته بود و به سمت میز آرایش رفت که با دیدن شلوغ بودن میز همون جور که در تلاش بود تا وسایلاش از دستش در نره سریع گفت:

- جونمیون شی بیا کمک.

سوهو با دیدن دستای پر چانیول لباسش رو همونجوری توی هوا رها کرد که باعث شد پیراهنش روی پارکت و کنار کمدش سقوط کنه و با عجله به سمت چانیول رفت.
سریع وسایل های خودش رو به کناری هل داد و چانیول هم وسایل های تو دستش رو روی میز قرار داد و همون موقع یکی از اسپری های ویتامینه ی موهاش قل خورد و در حال سقوط بود که سوهو سریع دستش رو روش گذاشت و همزمان با اون چانیول هم میخاست اسپری رو بگیره که دستش روی دست سوهو نشست.

سهون که خم شده بود تا لباس سوهو رو از روی زمین برداره بالاخره بلند شد و همینجور که لباس رو کمی تکون میداد نگاهش رو به اون سمت داد تا چیزی بگه که با دیدن دستای اون ها که رو هم قرار گرفته بودن به علت نامعلومی کمی ابروهاش توی هم گره خورد و گفت:

- الان دقیقاً دارید چیکار میکنید؟

سوهو متعجب به سهون نگاه کرد و بعد به چانیول که چانیول کاملا بی تفاوت اسپری رو از زیر دستای سوهو بیرون کشید و بعد همینجور که سعی داشت جایی براش پیدا کنه گفت:

- داریم ذرات سازنده ی اجسام رو بررسی میکنیم... بعد با چشمایی که خستگی توش موج میزد به سهون نگاه کرد و با دیدن حالت جدی سهون کمی جا خورد و ادامه داد: خب داریم وسایل ها رو جا به جا میکنیم دیگه.

سهون دیگه چیزی نگفت و همونجوری گوشه ای از تخت نشست.
سوهو هم با دیدن وضعیت شلوغ روی میز مشغول چیدن وسایل هاش که حالا روی میز بهم ریخته بودن شد و چانیول هم طرف دیگه ی میز مشغول چیدن وسایلاش شد و بدون اینکه بخوان چیزی بگن خود به خود میز آرایش رو به دو قسمت تقسیم کردن و هر کی وسایل هاش رو یه طرف میز گذاشته بود.

سوهو بعد از نظم دادن به وسایل هاش روی میز آرایش چرخید تا به سمت کمد بره که با سهونی مواجه شد که روی گوشه ای از تخت نشسته و داره به اونا نگاه میکنه همون لحظه سهون بهش نگاه کرد و بدون هیچ حرفی بهش زل زد که سوهو واقعا نمی تونست حدس بزنه که واقعا الان چی میخاد و چیکار داره پس نگاهش رو از سهون گرفت و به سمت کمدش رفت و همون پیراهنی که فکر میکرد روی زمین باید افتاده باشه رو روی در کمد دید و خب میتونست حدس بزنه که لابد سهون پیراهنش رو گذاشته اونجا.
به هر حال دوباره مشغول باز کردن جا تو کمد برای لباس های چانیول شد و مجبور شد نیمی از لباس هاش رو از کمد بکشه بیرون و هیچ ایده ای هم برای اینکه باهاشون چیکار کنه نداشت و همه ی اون لباس ها رو فعلا تو بغلش گرفته بود و بالاخره تصمیم گرفت فعلا اون ها رو توی چمدونش بزاره تا بعدا یک فکری به حالشون بکنه.

𝑹𝒂𝒏𝒅𝒐𝒎 𝑵𝒖𝒓𝒔𝒆༄پرستار تصادفیWhere stories live. Discover now