~It Was A Dream~

2.9K 605 204
                                    

_ دوست دارم...

همه چیز خاموش شد. جیمین درون چیزی کشیده شد...

____

+جونگکوککککک

با ترس گفت و از جا پرید. نفس نفس زنان به دورو برش نگاه کرد. چند جفت چشم نگران خیره اش بودن. چهره ی کسی جلوی دیدش رو گرفت

_ جیمینی هیونگ؟ خوبی؟

جونگکوک با نگرانی گفت. جیمین چندثانیه هنگ کرده بهش خیره شد و با چشم هایی که توشون پر از اشک میشد جونگکوک محکم بغل کرد

+ دلم برات تنگ شده بوددد

جیمین با صدای بلند هق هق کرد. جونگکوک با نگرانی جیمین رو بغل کرد و دستشو پشتش کشید

_ آروم باش هیونگ..چیزی نیست اروم باش

هوسوک با نگرانی روی تخت کنار جیمین نشست. دستشو روی پیشانی جیمین گذاشت و روبه بقیه گفت

= تبش پایین اومده

جیمین از بغل جونگکوک بیرون اومد و به دور و برش نگاه کرد. توی اتاق خودش بود، توی خوابگاه...

+ پس.. من..نمردم؟..

با صدای وارفته ای گفت. اون برگشته بود دنیای خودش؟

تهیونگ کنارش نشست و اروم موهاشو نوازش کرد

= مرگ چیه؟ کابوس دیدی؟

جیمین با بهت به دوروبرش نگاه میکرد. با تته پته گفت

+ چه.. اتفاقی افتاده؟ من.. کجا بودم؟

هوسوک توضیح داد

= دوروزه تب داری..حالت خیلی بد بود و تبت پایین نمی اومد. خیلی ترسوندیمون جیمین

+ من..اینجا بودم؟

جونگکوک خودشو به جیمین نزدیکتر کرد

_ دو شب پیش جیهوپ هیونگ میاد تو اتاق تا بخوابه ولی میبینه تو عرق کردی و داری هذیون میگی. دائم تو خوابت یا اسم منو میگفتی یا بکهیون یا اسم بقیه رو...

چه خبر بود هیونگ چه خوابی میدیدی؟

+ خواب..

جیمین میدونست که اونا خواب نبود. هنوز جای خیس اشک های جونگکوکِ اون جهان روی گونه هاش بود..

= فکر کنم هنوز یکم گیجه. دورشو خلوت کنید منم زنگ میزنم منیجر سجین تا بگه دکتر دوباره سری بهش بزنه

نامجون گفت و بقیه برای اینکه جیمین استراحت کنه بیرون رفتن ولی جونگکوک همونجا موند.

_ میگم هیونگ؟

جیمین که به زمین خیره بود و توی خیالات و فکرهاش قلت میخورد با صدای جونگکوک رشته افکارش پاره شد

+ بله

_ مینجائه کیه؟

جیمین شوکه به جونگکوک نگاه کرد. اگه هنوز توی اون دنیا بود شاید مثل همیشه میگفت مینجائه خر کیه ولی...

I got stuck in a FANFICTIONWhere stories live. Discover now