خریداشون که تموم شد مینهو جونگکوکو پیش خانواده پارک برد و بعد از ینکه گفت همه وسایلاش رو انتقال داده به خونه اونا، برگشت به هاگوارتز، و حالا جونگکوک توی ماشین پدر جیمین نشسته بود و به سمت خونه میرفتن
جونگکوک با جیهیون اشنا شده بود و جیهیون گفته بود وقتی سال اول بود حسابی خجالت میکشیده ولی بعد عادی شده، و جونگکوک هم یاد اوایل خودش افتاد
-این چند ماه چیکارا میکردی؟
بی مقدمه سوالو از جیمین پرسید جیمین هم همینطور که به جغد جونگکوک نگاه میکرد جوابشو داد:
-درس میخوندمو به پدرم کمک میکردم، اون یه قهوه فروشی معروف دارهجونگکوک سری تکون دادو لبخند زد:
-اوه چه جالب نمیدونستم
جیمین در جواب لبخندی زدو این سری اون پیش قدم برای سوال شد:
-تو چیجونگکوک شونه بالا انداخت:
-کار کردمو درس خوندم همینجیمین اخمی کرد:
-نگو که هر روز همین روال ادامه پیدا کرده
جونگکوک ریز خندید:
-اتفاقا کردهاخر شب بود، ترجیح داد توی اتاق جیمینو بمونه تا مزاحمتی برای خانوادشون ایجاد نکنه
جونگکوک به زور جیمینو مجبور شد برای خوندن درساش پشت میز بشینه و جونگکوک از اونجایی که نمیتونست رو حرف جیمین حرف بزنه قبول کرد....(اون لپ تاپه رو نادیده بگیرید😂)
جیمین که حسابی خسته بود وارد اتاق شد اما با دیدن جونگکوک خشکش زد:
-صبر کن ببینم... اون عینک چیه؟جونگکوک با صدای جیمین سرشو بالا اوردو عینک از رو چشاش برداشت:
-موقع خوندن نیازه که بزنم دکتر داده.... خب انقدر بهش عادت کردم که بعضی وقتا یادم میره روی صورتمه
جیمین سری تکون داد:
-اها
جونگکوک کتابشو بستو صندلیو چرخوند سمت جیمین:
-با داداشت هم اتاقی هستی؟جیمین متوجه منظور جونگکوک شدو خندید:
-نه خیالت راحت یه طرف تخت برا توجونگکوک لبخندی زدو عینکشو از روی چشماش برداشت:
-میتونم از دستشویی استفاده کنم؟جیمین با اخم قیافشو کجو کله کرد:
-اهههه اهههه انقدر بدم میاد از این رفتارا.... بدون اجازه هرکاری میخوای بکن وگرنه میگیرم به....
ČTEŠ
𝑾𝒉𝒐 𝒘𝒂𝒔 𝒕𝒉𝒊𝒏𝒌𝒊𝒏𝒈 2
Fanfictionکی فکرشو میکرد فصل دوم! کاپل: تهکوک کاپل فرعی: نامجین،یونمین، چانبک،سکای،شیوچن ژانر: مدرسه ای، رمنس، فانتزی، فیکشن، هری پاتری نویسنده: تئودور فصل دوم پایان یافته✅ زندگی پر خطری بود و هست! کسی اسیب میبینه؟ کسی میمیره؟ این زندگی از همون اول هم مشکوک...