لبخند های تو

149 39 120
                                    

هرگز برای دیدار تو آماده نبوده ام. مردی که خاکستر سرد امید هایش را زیر و رو می کند، سودای یافتن جواهر در سر ندارد. حال که به یک مرداب پای گذاشته ایم، انتظار زلالی و خروش نمیتوان داشت.
.
.
.
روی علف های خیس خورده دراز کشیده و دستهاش رو زیر چونه زده بود، به منظره ی آروم جنگل نگاه میکرد.
جریان آب به آرومی از کوه سرازیر بود و صدای گوش نواز قطره های آب آرامشی در خاطرش ایجاد میکرد.
کمی اون طرف تر، در دامنه ی کوه، ساختمان تیره و سنگی
یک آسیاب به چشم میخورد.

سر برگردوند، رو کرد به پسر چشم آبی کنار دستش و سوالی که مدتی بود ذهنش رو مشغول کرده بود پرسید.

: من این آسیاب رو اصلا به یاد ندارم.

: این رو تازه ساختن، آسیابی که قبلا دیده بودید پایین تر
از اینجاست.

با شنیدن حرف همراهش، سری تکون داد، نقشه های منطقه ی نظامی رو از داخل کوله پشتیش در آورد و اونها رو جلوی خودش روی زمین پهن کرد. رفیق همراهش، پسری جوون،
ریز جثه و چشم آبی بود که لباس محقر دهقان ها رو به تن داشت. بعد از کمی بررسی نقشه، دوباره لب باز کرد و بنای سوال پرسیدن گذاشت.

: پس از این ناحیه نمیشه پل رو دید؟

: نه، تا اینجا دامنه کوه زیاد شیب نداره، ولی از این به بعد شیب تندی داره. پل تقریبا توی انتهای این سراشیبی واقع شده.

: نگهبانهاش کجا هستن؟

: توی همون آسیاب یه تعداد نگهبان هستن.

مرد مو شکلاتی، با دوربینش نگاه دقیقی به اطراف آسیاب انداخت و گفت:

اینجا هیچ نگهبانی نیست.

: از بالای آسیاب دود بلند شده، این محل نگهبانی رو نشون میده.

: مقر نگهبانی دیگه کجاست؟

: کنار پل، سه کیلومتر بالای گردنه. اونجا تعداد نگهبان ها بیشتره.

: پل چند تا نگهبان داره؟

: همیشه دو نفر.

: ما به نیروی کمکی نیاز داریم، شما چند نفر رو میتونید در اختیار من بذارید؟

: هر چقدر بخواید، ما توی این کوهستان افراد زیاد داریم. میخواید پل رو الان بازدید کنید؟

: فعلا نه، در حال حاضر باید مواد منفجره رو یه جایی پنهان کنیم. ولی محل اختفای مواد منفجره نباید بیشتر از نیم ساعت از پل فاصله داشته باشه.

: مشکلی نیست، شما گرسنه نیستید؟

مرد جوان جواب مثبت داد ولی صرف غذا رو به وقت دیگه ای موکول کرد. در همین حین رو کرد به همراهش و اسم اون رو پرسید.

: اسم من لوییه، از اهالی باکوداویلد هستم، شما حتما خسته شدید، یکی از بسته ها رو بدید به من.

Black BunnyWhere stories live. Discover now