8

177 48 40
                                    


زین روی نیمکت کنار نایل نشست و به دانشجوهای مجسمه سازی که توی گروه های چهار_پنج نفره مشغول ساخت مجسمه های بزرگ سنگی بودن نگاه کرد.

کمی از آب هویجش خورد و نگاهش رو به نایل داد که با لبخند ملیحی به مجسمه ی پگاسوس خیره بود و اصلا متوجه حضور زین نشده بود.

دستش رو دور شونه اش انداخت و اون پسر که توی حال و هوای خودش بود با ترس کمی از جا پرید.

نا_هی پسر، کی اومدی؟

زی_همین الان..آخرین باری که متوجه من نشدی روزی بود که ملانی مارتینز بهت با لبخند گفته بود کیوتی، اینبار دیگه چه دختری ازت تعریف کرده که از خوشی تو عرش سیر میکنی؟

نا_جوری حرف میزنی انگار هر هفته عاشق میشم، میدونی که دو ساله فقط ملانی رو میخوام..الانم موضوع همونه.

زی_اون دختر دو ماهه که دوست پسر داره رفیق، دلت میخواد مثل هفته ی قبل که زیادی نزدیکش شدی بازم چارلی جلوی همه با مشت بزنه تو دهنت؟

نایل که از یادآوری اون روز عصبی شده بود اخم کرد و دستی به پشت گردنش کشید

نا_اتفاقا موضوع همونه..ملانی و چارلی بهم زدن.

زی_واو..چرا؟!!

نا_نمیدونم اما دوست دارم فکر کنم که چون چارلی منو زد ملانی ناراحت شده..آه..همیشه میدونستم یه حسی به من داره.

با لبخند گفت و زین چپ چپ بهش نگاه کرد

زی_درسته که اوایل باهات خوب بود اما از وقتی فهمید روش کراش داری اصلا دیگه طرفت نیومد، حالا چی باعث شده فکر کنی انقدر واسش مهمی که بخاطرت با دوست پسرش بهم میزنه؟

نا_غیر از اینکه منو نا امید کنی کار دیگه ای بلدی؟! من بالاخره ملانی رو راضی میکنم بهم یه شانس بده توهم انقدر تو گوش من نگو که نمیشه و فایده نداره.

زی_اوکی رفیق تلاشتو بکن ولی بدون که نمیشه و فایده ای نداره.
________________________

آهنگی که لیام نوشته بود منتشر شد اما با اجازه ی خودش اسمی از اون پسر در مشخصات آهنگ نوشته نشد و هیچ کس نفهمید که در واقعیت چه کسی آهنگ رو نوشته.

اون آهنگ به یک شاهکار تبدیل نشد، پُلی برای یک شبه طی کردن راه صد ساله نشد و غیر از همون سه هزار شنونده ی زین کسی اون آهنگ رو نشنید و این موضوع به هیچ وجه اهمیت نداشت.
نه لیام شاعر بزرگی بود و نه زین خواننده ی معروفی..لیام فقط استعداد کوچولویی توی نوشتن داشت و هر وقت که حوصلش سر می رفت آهنگ یا داستان کوتاهی می نوشت.
هر دو پسر میدونستند که نباید توقع زیادی از اون آهنگ داشته باشند و همین که فن های کم تعداد زین از اون آهنگ خوششون اومد واسشون کافی بود.

دو ماه از آشنایی زین و لیام گذشته بود و حالا اون دو پسر نسبت به ماه اول خیلی بهم نزدیک تر شده بودند.
زین وقت اضافه ی زیادی داشت و از اونجایی که غیر از نایل دوست دیگه ای نداشت و اون پسر هم خارج از دانشگاه مشکلات شخصی زیادی داشت، زین اکثر وقتش رو با لیام میگذروند.

Eternal(ziam)Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang