Part 21

2.3K 462 404
                                    

_ ها؟

حرکات لبای تهیونگ و میدید ولی انقدر غرق بوسه اش  شده بود که صداشو نشنیده بود میخواست تهیونگ سریع تر ازش فاصله بگیره تا شاید بتونه تا خود  بیمارستان بدوه و بعد اینکه از زنده بودنش مطمئن شد برگرده و دوباره توی اغوشش بگیره ولی به جاش فقط فشار دستاشو دور کمرش محکم تر کرد تا جلوی خودشو برای جلو بردن سرشو عمیق بوسیدنش بگیره.

نفسشو با لبخند بیرون داد و در حالی که همراهِ تهیونگ داخل بغلش چرخ ارومی میزد با شنیدن صدای خنده اش نفس لرزونی کشید و پایین گذاشتش..

حالش خوب نبود..

بهتر بود بگه اصلا حالش خوب نبود نه تا وقتی که فقط با صدای خنده اش تمام صدا های اطرافش محو شده بودن و فقط صدای خنده های شیرین اون پسر و میشنید و نمی‌خواست حتی برای یک لحظه ازش فاصله بگیره

نفس تندی کشید  و انگشت اشارشو روی لباش کشید و درحالی که به سمت تهیونگ که حالا جلوی نقاشیش ایستاده بود و با عشق نگاهش میکرد قدم برمی‌داشت زمزمه کرد

_ اگه برای اینکه منو ببوسی باید یکی از نقاشیاتو توی  یک نمایشگاه بذارم .. میتونم قسم بخورم هر روز اینکارو بکنم تاجایی که هیچ نمایشگاه و موزه هنری بدون اسم تو نمونه

+ شاید باید برام یه نمایشگاه بزنی؟!  کی میدونه احتمالا بعدش باهات ازدواج کردم

نفس عمیقی از موهای تهیونگ کشید و از عطر خوش بوشون لبخند کوچیکی زد و با خودش زمزمه کرد اگه مطمئن بودم که بعدش تا ابد باهم میمونی تمام خیابونارو برات تبدیل به یک نمایشگاه برای نقاشی هات میکردم
ولی فقط خندید

_ نه ممنون پیشی هنوز نمیخوام به دستت بمیرم

+ هی تو باید از خدات باشه تا به دستای من کشته بشی

قبل اینکه بتونه جوابی به تهیونگ بده با دیدن شلوغ شدن دور آفرودیته و تهیونگ و سوال هایی که ازش درباره نقاشی میپرسیدن ازش فاصله گرفت.

روی صندلی های چرم مشکی با طرح مدرن که برای بازدیدکنندگان گذاشته بود نشست و با لبخند بزرگ به صورت هیجان زده تهیونگ که درباره نقاشیش به افرادی که ازش سوال میپرسیدن جواب میداد زل زد و به این فکر کرد چجوری میتونه از قلبش در برابر عشقی که داشت  تمامشو می‌گرفت مراقبت کنه

.
.
.

در خونه اشو باز کرد و بعد وارد شدن تهیونگ وارد خونه شد و نگاهی به اطراف خونه اش انداخت ..
بعد اینکه از نمایشگاه اومده بودن تهیونگ اصرار کرده بود که بعد غذا دادن به گربه هاش خونه جونگ کوک بیان و خب جونگ کوک اصلا آدمی نبود که با این قضیه مخالفت کنه.

تیشرت ساده و راحتیشو از کمدش برداشت و بعد عوض کردنش به آشپزخونه رفت تا برای قهوه تهیونگ اب جوش بذاره و درحالی که داخل یخچال دنبال چیزی برای خوردن میگشت صدای تهیونگی که روی تختش نشسته بود به گوشش رسید

A F R O D I T  [KookV] Where stories live. Discover now