✨ PART 03 ✨

457 73 18
                                    


به زور تونست بشینه تو ماشین و صدای رو مخ اون هیولا بی شاخ و دم، که میگفت”زود باش” واقعا رو اعصابش بود.کسی که شکمشو داغون کرده بود اون بود،حالا طلب کارم هست؟
فلیکس حتی نمیتونست درست بشینه چون واقعا به شکمش فشار میومد ، حتی میترسید به شکمش نگاه کنه. اونا حتی زحمت نکشیده بودن به بیمارستان ببرنش ،حالا اینکه دکتر براش اورده بودن هم مجهول بود.

با فکر اینکه الان با اون مرتیکه ی سادیسمی تو یه ماشین نشستن و دارن میرن خونش به خودش اومد.سرشو اورد بالا و به داشبورد ماشین نگاه میکرد.
واقعا دلش میخواست اسمشو بدونه ولی جرعت نفس کشیدنم نداشت چه برسه به سوال پرسیدن.

بعد کلی کلنجار رفتن با خودش و فکر کردن به اتفاقاتی که میتونه بیوفته بلاخره ازش پرسید.

_اسمت..چیه؟

و خب عالیه.حتی به رویه خودشم نیوورد که مثلا یه همچین سوالی ازش پرسیده شده.
فلیکس اخم کرد و به بیرون نگاه کرد که همچی با عجله رد میشد از جلوی چشمش رد میشد،خب مثل اینکه داشتن به جهنم میرفتن ،تا خونه اون.

_کجا زندگی میکنی؟

دلش میخواست مثل خودش جوابشو نده ولی خب قدرت دست اون بود پس کاری نمیتونست بکنه.

_برو جلوتر بهت میگم.

چانگبین هوفی کرد و همونکاریو انجام داد که فلیکس گفته بود.

بعد از نیم ساعتِ طاقت فرسا و ترسناک بلاخره رسیدن به خیابونی که فلیکس تا قبل از این برزخ، توش زندگی میکرد.
دسته کلیدی که هنوزم تو جیب شلوارش مونده بودو در اورد انداخت تویه در و درو هل داد و وارد شد.
یه راست رفت سمت چیزایی که رو میزش ریخته بود و دنبال برگه هایی گشت که تهیه کنندش خودش بود و با دیدن یکی ازون برگه ها سریع برشداشت برگشت نشون پسری که حتی اسمشم نمیدونست داد.

_خب؟
از ریلکسیش حرصش میگرفت و دلش میخواست با قابلمه بکوبه تو صورتش حیف که نمیتونست وگرنه حتما اینکارو میکرد.

_اون پایین اسم لعنتیم به عنوان تهیه کننده ی خبر نوشته شده.

چانگبین همونجایی که  گفته بود رونگاه کرد ، شونه بالا انداخت.

_خوبه که واقعا خبرنگاری.
فلیکس چشماشو چرخوند و برگه رو از دستش کشید.

_حالا اگه میشه از خونه ی من برو بیرون میخوام زندگیمو بکنم.

_چرا فکر کردی ولت میکنم؟

فلیکس با چشمای گرد به صورت بیخیال رو به روش نگاه کرد و با لکنت گفت:

_ی..یعنی چی که ولم نمیکنی؟

_ازونجایی که خبرنگار دولتی متاسفانه چیزای خوبیم ندیدی و منم با شهردار حالا حالا ها کار دارم مهمون منی.

gnossienneWhere stories live. Discover now