چقدر من این عکسو دوست دارم ... به امید روزی که اونجا باشیم 🤧🤧🤧🌌🌌🌌🌌🌌🌌🌌🌌🌌🌌🌌🌌🌌
3 ماه بعد
+ هوسکاااااا ... به خدا دیگه جونی برام نمونده .
- نوچ بیبی این تنبیهته تا تو باشی و دیگه تماسای منو بی پاسخ نزاری ... تازه بعد از اینکه جواب میدی تلفن رو روم قطع نکنی .
+ باشه باشه اشتباه کردم ببخشید .
- دیگه تکرار نشه ها !
+ باشه باشه . دیگه نزن !
هوسوک بالاخره رضایت داد و اجازه داد تهیونگ از روی پاهاش بلند بشه و شلوارش رو بکشه بالا ... البته نمیشه از لذت دیدن این بوتی های خوشگل قرمز که جای انگشتغاش روش مونده بود گذشت ولی خب ... باید یکم صبر نمیکرد.
- خب کجا بریم .
تهیونگ لب پایینشو جلو داد و سمت پنجره چرخید .
- باشه بیبی ... جواب نده ... منم طلافیشو با بوتی های خوشگلت درمیارم .
+ نه نه نه ... باشه ... ببخشید ... بریم رستوراننننن ... دلم مرغ میخواد .
- سوخاری ؟
+ اره آره ... بریم بخوریم .
هوسوک خندید و ماشین رو راه اندخت .
- شما جون بخواه بیبی وانیلی !
تهیونگ برای هزارمین بار دلش با این حرف هوسوک غش رفت .
وقتی رسیدن نشسته بودن که صدای آشنایی اومد تا ازشون سفارش بگیره .
× چیزی میل دارید ؟
+ جیمینا ! ا .. اینجا چیکار میکنی ؟ میدونی چقدر نگرانت شدم ...
- یونگی داشت سکته میکرد .
× ببخشید میشه زودتر سفارشتون رو بدید آقایون ... من کار دارم .
+ جیمین گوش میدی ؟ میگم یونگی هیونگ داشت دنبالت میگشت ... چیکارش کرده بودی ؟
جیمین با یادآوری اتفاقی که اون شب افتاد ... حالش بیشتر گرفته شد ... اون نمیخواست از یونگی دست بکشه ... ولی دیدن خواهرش و آلفاش کنار هم ... نمیتونست خراب کنه ... نمیتونست خوشی خواهرش رو خراب کنه !
+ میشه بشینی ... میخوام یکم صحبت کنیم !
جیمین سرتکون داد و روبه روی هوسوک و تهیونگ نشست .
+ چرا رفتی جیمین ؟ یونگی هیونگ داشت دیوونه میشد . اصلا تو میدونی رزی چقدر نگرانت بود ؟!
× با ... یونگی اوضاعش خوبه ؟!
- یونگی دوسش نداره !
جیمین سر تکون داد و بغضش رو سعی کرد قورت بده .
![](https://img.wattpad.com/cover/278970182-288-k233782.jpg)
YOU ARE READING
I Wanna Stay Alive ...
Werewolfژانر : امگاورس . امپرگ . عاشقانه . کاپل : هوپوی ، یونمین (جفتشون به شدت اصلی هستن) نامجین ، جنی و جیسو و ... گاهی وقتا این تو نیستی که سرنوشتتو عوض میکنی ... سرنوشته که مجبورت میکنه عوض شی ... و این ... خیلی تلخه