Part 15

347 72 27
                                    


هعییییی من این مردو خیلی دوست دارم ... هرکی دوستش نداره جمع کنه از ایران بره 🤧

🌟⭐️🌟⭐️🌟⭐️🌟⭐️🌟⭐️🌟⭐️🌟

ووک : خدای من ته ... جون هرکی دوست داری ساکتش کن !

ته : آجوشی ... ساکت نمیشه ... میگی چیکار‌کنم ؟! بچه ام داره از دست میره ...

این صحبت ها وقتی میون این دو نفر شکل گرفت که یونجون با بی قراری برای چیزی که نمیدونست گریه میکرد و صورتش رفته رفته قرمز تر و کبود تر میشد و تهیونگ یک قدم با سکته فاصله داشت !

ووک : اگر مشکلتو حل کنم ناراحت نمیشی که از دستم ؟!

ته با بغض گفت :

ته : خواهش میکنم ووک ... داره کبود میشه ...

ووک سری تکون داد و تلفنش رو در آورد و اصلا به این اهمیت نداد که ساعت ۳ صبحه !

...

...

...

هوسوک با شنیدن صدای گریه ی توله آلفاش از پشت تلفن و صدای بغض آلود امگاش با بیشترین سرعتی که میتونست خودش رو به خونه ی ووک رسونده بود .

براش مهم نبود و نمیتونست برای آسانسور صبر کنه (کلیشه دیگه ... وگرنه این ادا ها همه الکیه مگه چقدر طول میکشه بیاد 🥱) پس سریع با پله ها خودشو به طبقه ی ۷ ام رسوند .

زنگ خونه رو فشرد و نفس های عمیق میکشید که باعث میشد شش هاش بسوزن .

در توسط ووکی که کتشو برداشته بود و دستاش رو گوشش بود باز شد و هوسوک رو سریع فرستاد داخل و خودش سریع کفشای راحتیشو پاش کرد و رو به هوسوک گفت :

ووک : یعنی ... اوله ی خودتونه ... قشششنننگ عین جفتتون ... من دیگه مخم نمیکشه !

ووک گفت و اصلا به هوسوکی که هنوز نفسش جا نیومده بود و الان حرفای ووک باعث تعجبش شده بود رفت سمت آسانسور تا زودتر از اون فضای دیوونه کننده فاصله بگیره !

هوسوک بلاخره حواسش سرجاش اومد و بعد از بستن در و در آوردن کفشاش سریع داخل رفت و سمت اتاقی رفت که صدا ازش میومد .

ته : تروخدا ... داری دیوونه ام میکنی یونجون ... چت شده امروز ... دیگه دوسم نداری داری انقدر اذیتم میکنی ؟!

هوسوک آروم بهش نزدیک شد و دستشو رو شونه ی تهیونگ گزاشت که باعث شد تهیونگ کمی او جاش بپره !

هوسوک : اینطور نیست ... فقط چون پیوندش (باندش) با من ناقصه ... بی قراره ... مثل این میمونه که ماجرایی رو خبر داشته باشی ولی کامل ندونیش و اعصابت رو خورد کنه ... امیدوارم فهمیده باشی !

تهیونگ نفس عمیق کشید و سرشو آروم تکون داد و آلفای اصیل کنارش رو تایید کرد .

ته : یعنی ... باید باندتو‌... باهاش کامل کنی ؟!

I Wanna Stay Alive ...Where stories live. Discover now