part10

622 115 176
                                    

مُهر خودش رو یکی پس از دیگری روی نامه ها میزد و توی ذهنش از خودش میپرسید علت خرید اینهمه اسلحه چی میتونه باشه‌.مردم اینهمه کُلت رو برای چی میخوان؟واقعا همه نیاز دارن تا از خودشون با اسلحه دفاع کنن؟!

صدای در باعث شد سریع تر اخرین مهر رو هم بزنه و از شخص پشت در بخواد که وارد بشه.دیدن دوست پسرش باعث شد لبخند بزرگی بزنه و از پشت میز بلند شه تا احترامی که شایسته اش بود رو بذاره.

+خسته نباشی.چقدر سرخ شدی!

با علاقه گفت،صورت کمی سرخ شده زین موارد جذابی اتفاق میوفتاد،موقع مبارزه،تیراندازه با اسلحه های سنگین و البته که سکس.

_پدرت یه قرار داد جدید بسته ،از هر صدتا اسلحه یکی رو چک کردم.

+اوه،همونا که قرار بود برسن دست فِرِد تو مکزیک؟!

به سمت مبلمان راحتی اتاق لیام رفت و خودشو روش پرت کرد،پاهاشو تا جایی که میتونست از هم باز کرد و با دستمالی که قبل رفتن از روی میز برداشته بود،پیشونی مرطوبشو پاک کرد.

_آره همونا،میشه بگی برام چای بیارن؟!

+البته.

با گرفتن شماره منشی بهش سفارش چای و کیک داد،خودش هم رفت تا روی مبل تک نفره که رو به روی زین بود جا بگیره.آرنج هاشو به بالای زانوش تکیه داد و سرش رو آوار روی دست هاش کرد ،طوری که کف دست های روشنش صورتش رو قاب بگیرن.با علاقه کودکانه ای به زین زل زد.

با دیدن حالت دوست پسرش زیر خنده زد و نفسش رو پر صدا به بیرون فرستاد.اون لعنتی داشت با دراوردن ادای اشتون یادآوری میکرد که چطوری تونسته مخ زینو بزنه و شب تولدش رو همراه کادوهاش به خونشون بیاد و بین زین و لیام بخوابه.

_اداشو در نیار لعنتی.

+زیزی نگفته بودی اینقدر سست عنصری نسبت به بچه ها،شاید باید یه دونه توله به فرزندی بگیریم.

نگاه چپی به صورت پر از خنده‌ی لیام انداخت و سرشو به پشتی مبل تکیه داد تا سنگینیشو از روی گردنش برداره.

_ما هنوز ازدواج نکردیم.

+فااااککک راس میگی،چرا ازدواج نکردیم تا الان.اصلا یادم نبود.

شوخی نمیکرد،کاملا جدی یادشون میرفت که ازدواج نکردن.به هرحال ده سال باهم بودن و اونقدر در هشت سال اخیرش باهم بودن که اینو یادشون نمونه.

_دوس داری ازدواج کنیم؟!

لب های درشتشو جمع کرد و ابروهای پُر قهوه ای رنگ رو در هم کشید.جف هرچقدر هم پایه،حاضر نبود اعلام کنه پسرش با یه مرد ازدواج کرده.نه اینکه خیلی مشکلی با این قضیه داشته باشه،اما یه کاپل گی تو این سطح از قدرت و ثروت یه ابزار تبلیغاتی مناسب میشد که بگن کارخونه های ساخت لوازم آدم کشی تو امریکا حامی همجنسگرایانه.

perfect disaster(completed)Where stories live. Discover now