• part 29•

453 107 28
                                    

 _ تو با جیزی حرف زدی

 
مرد جام شراب قرمزی که بین انگشتهاش بود رو می چرخونه و از پشت نیمه ی خالی لیوان به چهره ی مامور ویژه ش زل میزنه.

 
+اره. باید انجامش می دادم.

_و بدتر از همه ایکه اونجا رو سپردی دست سهون؟ مطمئنی از پسش بر میاد؟ هنوز نتونسته تسلط کافی رو قدرت پیدا کنه!

+فقط دو روز

لبخندی میزنه و به چهره ی گرفته ی چانیول زل می زنه.

+حداکثر دو روز فقط میتونه اونجا دووم بیاره. من جفتم رو میشناسم چان..اون برای دنیای ما زیادی آسیب پذیره.

چهره ی مرد دو برابر بیشتر از قبل شوکه میشه.ناخواسته از قدرتش استفاده کرده بود و حرف های رد و بدل شده ای که بوی غم می داد رو بین لردش و سهون شنیده بود.

حالا شنیدن این حرفا از دهن لردش باعث شده بود ترس و نگرانی بیشتری به دلش راه پیدا کنه.

اینجا چه خبر بود؟

+از قدرتت استفاده کردی نه؟

لرد نیشخند می زنه و جام شرابش رو روی میز گرد کنارش میذاره.

بعد از بلند شدنش از روی صندلی طلایی رنگش که تاجش با نگین پوشونده شده بود ، سمت مامور ویژش حرکت می کنه.

نگاه تاریک و مستحکم چانیول روی صورت لرد قفل می شه.

_ اون حرفایی که به سهون زدی...حقیقت نداشت؟

+کدومش؟!

مامور ویژه دندوناش رو بهم فشار میده و برای چند لحظه پلک روی هم میذاره.

می دونست یه جای کار می لنگه و اون حجم از مسئولیت و حس اعتماد لرد یهویی نمی تونه ظاهر بشه.

همه ی اینها صرفا برای آروم کردن سهون بود.

برای اینکه توی وضعی ناآروم الان یه موج وحشی درست نکنه تا دهکده زیر اب نابود شه.

_همشون..اینکه میخوای اون شهر رو بهش بسپاری ..اینکه از بزرگ شدن سهون نمی ترسی و استقبال می ک...

با یادآوری چیزی و دیدن ابروی خط افتاده مرد دهنش باز می مونه.

قدمی عقب میره و دستی بین موهاش می کشه.

_جونگ...طلسمت داره کم میشه؟

با هیجان شونه های مرد رو می چسبه و به سر تا پاش زل می زنه.

این مثل یه معجزه بود و چانیول نمی تونست باور کنه.

انگار که یه خواب شیرین باشه که برای ذهن آشفته و شکست خورده ی مرد زیادی بود!

+تو راست میگی چان..

لرد روز لبخند دردناکی می زنه و سرش رو به دو طرف تکون میدونه.

Bloody CourtWhere stories live. Discover now