part14

1.8K 269 3
                                    

بلند شدم و به سمتش رفتم. قبل از اینكه بتونم کامل بشینم
منو به سمت خودش کشید.
می تونستم برامدگیش رو حس کنم.
چشمام گرد شد و بلافاصله تحریك شدم.
دستمو آروم گرفت و روی میز کنار کتاب گذاشت.
با نفساش یه بوسه روی گونم گذاشت.
توی گوشم حرف زد و گرمارو توی پشتم پخش کرد.
ـ خیلی خب جیمین ، برو به صفحه ۳۹۴
مچمو ول کرد و من شروع به گشتن کردم.
یه شعر از قرن نوزدهم از Aldrid Reere Anne بود کسی
که تا حالا درموردش نشنیده بودم.
ـ این قسمتی از درسمون نیست.
لباش نقطه حساس گردنم رو پیدا کرده بود و لب می زد.
ـ ولی هنوزم فكر می کنم درس با ارزشیِ.
انگشتاش کمرمو لمس کرد و بوسه های دنباله دارش به سمت
گوشم رو ادامه داد.
وول خوردم و اون نقطه جادوویی و دوباره با لباس لمس کرد
که باعث شد موجی از احساس توی کمرم بپیچه.
از هیجان لبخند زدم. حتی نتونستم روی کلمه ها تمرکز کنم.
محكم منو گرفت و خطرناك غرید.
ـ شروع به خوندن کن پسر کوچولو.
آروم گلومو صاف کردم.
ـ بردگی نوشته Aldrind Reere Anne
دست جونگکوک زیر لباسم خزید. رو شكمم بالا اومد بالای سینمو لمس کرد.
نفسمو حبس کردم و سعی کردم نادیدش بگیرم.
- کلیسا از زمزمه ها تیره و تاریك بود و نگاه من به صلیب
بود.
انگشتاش نوك
سینمو تكون دادن که باعث شد لكنت بگیرم.
نفسم منقطع شد و نوك سینمو بین دو انگشتش گرفت و فشار
داد.
چشمامو بستم و نفسمو حبس کردم.
با طعنه پرسید
ـ مشكلی پیش اومده؟
دستاش سینمو رها کرد و به سمت پایین رفت و لبه جینم رو
لمس کرد.
ـ پریشون شد؟
ـ نه
قاطعانه چشمامو باز کردم و به شعر نگاه کردم.
چشمام به سختی روی کلمات زوم کرد.
ـ ولی هنوز تو را نزدیك خود احساس می کردم. در هر قطره
از خون در....
دکمه جینم رو باز کرد ،زیپ رو پایین کشید انگشتاش باکسرم رو
لمس کرد.
برای تحریك کردنم کافی نبود ولی برای هیجان زده شدنم
بیشتر از کافی بود.
دوباره سعی کردم که جمله رو تموم کنم.
ـ در درماندگی...آهههه
انگشتاش زیر باکسرم بود و زمین بازیشون رو توی حساس
ترین بخش بدنم پیدا کرده بودن.
تموم توجهم رو به کار گرفته بودم که وقتی جونگکوک نوازشم می کنه صدای نالم بلند نشه.
بدنم می لرزید و سعی کردم جلوی پامو از لرزیدن بگیرم.
- ادامه بده ، من بهت نگفتم که خوندن رو متوقف کنی.
ـ من
انگشتاش عضوم رو لمس میکرد
سرخ شدم و خودمو به سمت عقب فشار دادم.
از پشت لب های بستم ناله کردم.
جونگکوک آروم خندید.
ـ به خوندن ادامه بده جیمین.
صداش با تهدید بم شده بود.
ـ کاری نكن که هینجا تنبیهت کنم.
حتی نمی تونستم تصور کنم که ساکت موندن در برابر تنبیه
جونگکوک چقدر سخت خواهد بود.
یا حتی بدتر از اینكه اون از چه روشی می خواد استفاده کنه تا
منو ساکت نگه داره.
دستمو به میز فشار دادم و دوباره به کلمه ها بر گشتم.
ـ در درموندگی ، در اسارت. وزن روح بر تو نهفته است.
چرخش دایره ای انگشتاش داشت منو به لبه ارضا شدن
نزدیك می کرد سخت تر شدن عضوم رو حس کردم
صدام می لرزید.
ـ مرا در شب مرگ نخوان ، مبادا به سمت تو بیایم.
وقتی شعر رو تموم کردم دوباره ناله کردم و همونطور که لذت
بدنم رو می گرفت به سمت میز خم شدم.
ـ الان نیا.
با صداش بهم هشدار داد ولی انگشتاش به حرکت ادامه می
دادن.
ـ هنوز کارمون تموم نشده.درست هنوز مونده.
- آههه، لطفا
سعی کردم عضلاتم رو منقبض کنم که از ارگاسم جلوگیری
کنم.
ولی اون فقط باعث شد که به رها شدن نزدیك تر بشم.
سعی کردم که ریلكس کنم و التماس کردم.
ـ نمی تونم جونگکوک نمی تونم متوقفش کنم.
دستاش عقب نشینی کردو من تقرییا از کلافگی به گریه افتادم.
با دستاش مچمو گرفت منو بالا کشید و روی میز خم کرد.
همینطور پشت من نشسته بود و صدای مكیدن انگشتش و مزه
کردن طعمم رو شنیدم.
خدایا، لعنتی!
ـ اگر تو نمی تونی بدن خودت رو کنترل کنی .
پس من باید سخت تر بگیرم.
دستاتو بیار پشتت.
به حرفش گوش دادم و اینكار باعث شد روی میز دراز بكشم.
یادم بودم که می تونستم از کلمه امن استفاده کنم و این اذیت
رو تموم کنم ولی جلوی خودمو می گرفتم.
فقط یك کلمه و بعد همه چیز خاموش میشد.
وقتی دستامو با یه دستش گرفت.
پیشونیمو روی کتاب رو به روم .
انگشت دست دیگش رو به لبم فشار داد.
ـ بمكش. اونو خیس و آماده کن.
دهنم رو باز کردم و زبونم رو جوری دورش چرخوندم که انگار
می خواستم یه قسمت سخت از بدنش رو خوشحال کنم.
انگشتاش به سمت سوراخم رفت.
ـ ریلكس کن ،اگه خودتو منقبض کنی دردت میاد.
ـ من.... مطمئن نیستم جونگکوک!
فقط یه فشار اون باعث شد بفهمم که چقدر دوباره تنگ شده
مكث کرد.
خوشبختانه بهم زمان داد تا نفس بكشم.
ـ می خوای تمومش کنم؟
برای جوابم منتظر موندو من فكر کردم.
مطمئنا نمی خواستم تمومش کنه.
ولی می ترسیدم.
یه جورایی ترس باعث شده بود حتی لذت بخش تر هم بشه.
ـ نه ، لطفا متوقف نشو.

One night_kookminWhere stories live. Discover now