Zayn birthday

69 14 12
                                    

6 PM

لیام روی مبل نشسته و هی پاهاشو تکون میده و به ساعت نگاه می‌کنه .

گوشیش زنگ میخوره .

هری : هی لیام ... ما منتظرتونیم ... نمیخواین بیاین؟

لیام : سلام هری ... تقصیر من نیست نمی‌دونم زین چی کار می‌کنه سه ساعت داره حاضر میشه !

هری : برو بردارش بیارش دیگه .

لیام : باشه باشه فلن!

لیام گوشیو قطع می‌کنه و از جاش پا میشه . در اتاق رو یهویی باز می‌کنه .

زین با حالت تعجب : چه خبره لیوم ... من دارم لباس عوض میکنما !

لیام سعی میکنه حالت جدیشو حفظ کنه :  کام آن زین دقیقا ۴۷ دقیقه است که میگی دارم لباس عوض میکنم ... !

زین اخم می‌کنه ولی بعد لبخند میزنه : حالا چطور شدم ؟ خوب شدم ؟

لیام به چارچوب در تکیه می‌کنه ، یه نگاهی به زین میندازه . حالا دیگه اصلا نمیتونه خودشو جدی جلوه بده.

زین رو برانداز می‌کنه و یه لبخند بزرگ بهش تحویل میده .

لیام :  کام آن انقد خوب نباش . تو که برای من همیشه همه جوره قشنگی و میدونم این حرفم قانعت نمیکنه سو الآن خیلی خیلی خوب شدی ....

زین با این حرف لیام ذوق می‌کنه

زین : خب بسه دیگه ... بریم ؟

لیام : چه عجب ! ... بریم.

-----------------------
6:30 PM

لویی : اوی اوی کاپل هاتمون چطوره؟

هری : چه عجب کارای دیگتون رو میذاشتین برای بعد گایز و یکم سریعتر میرسوندین خودتونو

نایل : از گشنگی تلف شدن ایناهم نمیذاشتن من چیزی بخورم

زین : آروم تر مورد حمله قرارمون بدین ... داشتم‌اماده میشدم

لیامم‌: گفته باشم حق ندارین چیزی بهش بگین تولدشه

لویی : نمیخوام چیزی بگم ولی حالا چندانم خوب نشدی

زین : لویی الآن فک میکنی خودت جذاب شدی؟

نایل : خفه شین من گشنمه بابا !

هری : بشینید دیگه چرا وایستادین ؟

لیام صندلی رو برای زین کنار می‌کشه و با سر بهش اشاره می‌کنه که بشینه .

لویی : و اینجا هم تاپ بودن لیام ثابت میشه

زین چشماشو گرد می‌کنه : فاک آفففف لو

هری به پهلوی لویی میزنه و با هم ریز میخندن . نایل هم همچنان با قیافه ودف داره همشون رو نگاه میکنه

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jan 12, 2022 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

[ SHORT STORY]Where stories live. Discover now