chapter -11-🌙

298 82 45
                                    

با قدم های مردد به سمت چانیولی که مشغول دیدن تلویزیون بود نزدیک شد.

"هیونگ"

چان با چرخوندن سرش و دیدن پاکتی که به سمتش گرفته شد اخم ریزی کرد و پاکت رو از دستش گرفت.
سهون بعد از گرفته شدن پاکت از دستش، روی مبل کناری نشست.
چانیول به آدرس فرستنده که نگاه کرد؛ حدس میزد از طرف بکهیون باشه .
پاکت نامه رو که باز کرد.
و متنش رو با صدای بلندی خوند.
«با سلام
جناب آقای پارک چانیول و پارک سهون
شما توسط BBHبه نمایشگاه شو و مدلینگ لباس در پاریس در تاریخ××× دعوت شده اید.»

دعوت نامه رو مچاله کرد و روی زمین انداخت.
و بعد خنده ی عصبی کرد.

"هیونگ قراره کسی که خیلی دوستش رو داری رو بعد از مدتی ببینی ...چرا عصبی شدی ؟؟"

"میگی عصبی نشم ؟ اونم با این چیزی که خوندم ؟؟؟ پارک سهون واقعا که.."

سهون چشم هاش رو بست و نفس عمیقی کشید.
بلند شد و بعد از برداشتن کتابش از یکی عسلی ها ، به سمت پله ها رفت تا با نشستن توی بالکن با نهایت ارامش توی کتابش غرق بشه که با حرفی که چانیول بهش زد توی جاش ایستاد.

"اون روز اصلا دلم نمیخواد بهم زندیک بشی"

برگشت با تعجب به شوهرش نگاه کرد

"چرا هیونگ؟"

"چون دلم نمیخواد یه هرزه دور و ورم بپلکه "

برگشت و راهی که میخواست بره رو طی کرد.
البته این دفعه نه برای کتاب خوندن تو بالکون،بلکه برای گریه کردن و آروم شدنش.

[پاریس_ساعت20:30]

توی آینه به خودش نگاهی انداخت.
بالم لبی زد و برگشت و چانیول گیجی رو دید که هنوز لباسی میخواست بپوشه رو انتخاب نکرده.
پیش چمدونش رفت و یکی از پیراهن های مشکی دکمه دار با یک دست کت و شلوار مشکی برند لویی ویتون رو برداشت و به سمتش گرفت.

"هیونگ من فکر میکنم اینا خوب باشن"

چان سرش رو تکون داد و لباس ها رو از دستش گرفت.
بعد از آماده شدنش؛سهون برای بستن کرواتش به سمتش رفت و کمکش کرد.
و چانیول به سهونی که مشغول بستن کرواتش بود زل زد.
اون پسر همیشه برای کمک بهش حاظر بود و توی بیشتر کارها بهترین بود.
اما چانیول دوست داشتن اون پسر رو یه چیز ممنوعه میدید و فکر میکرد با این کار داره به دوست پسر سابقش خیانت می‌کنه.

یادت که نرفته بهت چی گفته بودم

"اون روز اصلا دلم نمیخواد بهم نزدیک شی"

با دستش موهای مرتب شده ی سهون رو بهم ریخت و با ی حالت عجیب غریبی که خودش اسمش رو لبخند گذاشته بود.
و گفت :"آفرین"

بعد از ورودشون به سالن ، متوجه شدند که بیشتر مهمون ها از افراد سرشناس و سلبریتی ها بودند.
چانیول شروع به مالیدن دست هاش به هم کرد،و نفس لرزونی کشید.
سهون دستش رو روی بازویش کشید و آروم توی گوشش گفت :"هیونگ آروم باش"

as Beautiful as The Moon Donde viven las historias. Descúbrelo ahora