Twenty-six

926 170 158
                                    

هری: ازت متنفرم. خیلی فاکینگ زیاد ازت متنفرم. چرا این کار رو باهام کردی؟

لویی: ببخشید، لاو

لویی زیر لب می‌گه و می‌ذاره هری دستش رو فشار بده. اون کلا امیدش رو واسه حس کردن انگشت‌هایش از دست داده.

لویی: ولی تو فوق العاده انجامش می‌دی.

هری: گمشو

هری با عصبانیت غرغر می‌کنه. لویی حتی یه ذره هم بهش برنخورده. نمی‌تونه تصور کنه خودش هم بهتر از این بود اگه که در حال زایمان بود. هری دست لویی رو محکم تر فشار می‌ده ( که لویی نمی‌دونست اصلا ممکنه) و بینیش رو بالا می‌کشه، گونه های هری سرخ شدن.

وقتی انقباض تموم می‌شه، هری با آسودگی نفسش رو بیرون می‌ده و به بالشت تکیه می‌ده.

هری: ببخشید

هری زیر لب می‌گه و چشم‌هایش رو پاک می‌کنه. (لویی نمی‌دونه اشکه یا عرق)

هری: من خیلی دارم باهات بد رفتار می‌کنم، حس افتضاحی دارم.

لویی: اشکال نداره، بیبی

لویی با ملایمت بهش اطمینان می‌ده و فرهای هری رو از صورتش کنار می‌زنه. لویی با خودش فکر می‌کنه هری زیباست، کاملا خداگونه، ولی چیزی نمی‌گه چون می‌ترسه سرش کنده بشه.

لویی: یه روز تلافی می‌کنم.

هری با ضعف لبخند میزنه، دست لویی رو به سمت لب هایش می‌بره و پشتش رو می‌بوسه.

هری: و ببخشید که انگشت هات رو کبود کردم.

لویی با علاقه لبخند می‌زنه.

لویی: تو فقط رو به دنیا آوردن بچه تمرکز کن، باشه؟

هری بینیش رو بالا می‌کشه.

هری: عاشقتم. من لیاقت تو رو ندارم.

لویی: در مورد این نمی‌تونم مخالفت کنم

لویی پوزخند می‌زنه. هری می‌خنده، لویی خم می‌شه و سر هری رو می‌بوسه.

لویی: قبل از انقباض بعدی، سعی کن استراحت کنی، باشه؟

هری آه میکشه.

هری: اوکی. عاشقتم، ال.

لویی اشاره نمی‌کنه که هری همین الان بهش گفته بود عاشقشه، به جایش فقط دوباره سر هری رو می‌بوسه.

لویی: منم عاشقتم. و خیلی خوشحالم که دارم با تو بچه دار می‌شم.

🟥

گریسی: پسست، ددی!

لویی: هممم؟

لویی ناله می‌کنه و صورتش رو توی بالشت فشار می‌ده. خستگی بدنش رو خرد می‌کنه وقتی یه وزن روی شکمش حس می‌کنه و باعث می‌شه آه بکشه. این واسه دیر بیدار شدن، زیادیه. وقتی چشم‌هایش رو باز می‌کنه، گریسی روی شکمش نشسته و لبخند می‌زنه.

State of grace [L.S]/(Mpreg)Where stories live. Discover now