P1

475 88 28
                                    


(کاورو ببینید)مرگ من🤤
.................

•سوم شخص•

_جانگ کوکککککککک بلند شو باید دانشگاه بری.
دیرت میشه.

زنی که اینو گفت با لیوان پر آب به طرف تخت جانگ کوک رفت و پتو رو از روی جانگ کوک کنار کشید و آب رو روی پسر بدبخت روی تخت خالی کرد.

پسر وحشت زده یکدفعه روی تخت نشست.

اول کمی با گیجی به دور برش نگاه کرد،خالش رو دید که کنار تختش با یک لیوان ایستاده.

نق زد
_خالههههههه چیکار میکنیییی؟!!!خیس شدمم

زن با چهره ای عصبی جواب داد:
_خالههههه و کوفت،تو مگه امروز ترم جدید دانشگاهت شروع نمیشه.
با آرامش گفت:
_خب به م...چییییییی یادممم نبود،خاله چرا زودتر نگفتی؟!!
ساعت چنده؟!!

زن تعظیمی کرد و با لحن مسخره ای گفت:
_ببخشید عالیجناب که به شما اطلاع ندادم،عذر میخوام.ساعت هم 8:45 دقیقه هست عالیجناب
بعد حالت صورتش عصبی شد و داد زد:

_پس من از صبح چرا گلومو پاره میکنم تو بیدار شی!!!

پسر سریع از روی تخت بلند شد و به سمت توالت رفت. قبل از بستن در توالت رو به خالش کرد گفت:

_ببخشید
_صبحونه آمادس زود آماده شو بیا بخور.
_چشم
وچدر رو بست و کارهاش رو انجام داد و بیرون اومد.
لباساش رو عوض کرد و از اتاق خارج شد.

وارد آشپز خونه شد، تا با خالش خداحافظی کنه.
_بیا این ساندویچ رو بگیر تو راه بخور.

_خالهههه مگه من بچممممم.توی راه یکچیزی میخورم.

_مگه صبحونه خوردن مال بچه هاس...

اون زن اونقدر غر زد که مجبور شد اون ساندویچ رو ازش بگیره.

بعد از خداحافظی با خالش از خونه بیرون رفت.

بعد از خداحافظی با خالش از خونه بیرون رفت

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

(استایلش)

سوار اتوبوس شد و روی یک صندلی نشست.
ماشین داشت ولی اون برای خالش بود تا باهاش سرکار بره،برای همین جانگ کوک همیشه با اتوبوس به دانشگاهش میرفت.

اتوبوس توی ایستگاه نزدیک دانشگاه ایستادجانگ کوک پیاده شد و بعد از کمی پیاده روی وارد دانشگاه شد.

𝐒𝐏𝐈𝐃𝐄𝐑𝐌𝐀𝐍|𝐊𝐎𝐎𝐊𝐕|Where stories live. Discover now