p5

307 71 6
                                    


(کاور عکس چشمای آبی تهیونگ)

کم کم چشمام سیاهی رفت و دیگه چیزی
نفهمیدم...

...

چشمام رو آروم باز کردم.یکم سرگیجه داشتم ولی بعد مدتی درست شد.
تازه فهمیدم تو اتاقم نیستم!!!

به اطرافم نگاه کردم.

من کجا هستم‌؟!!!

یک اتاق کاملا سفید بدون پنجره که فقط یک تخت داره شبیه این اتاقای آزمایشگاهی هست یا زندان مدرن.

بیخیال تم اتاق شدم.

از رو تخت بلند شدم و به طرف در رفتم،دستام رو مشت کردم و به در زدم.

با داد گفتم:
_در رو باز کنین...من کجام؟!!

همینطور با مشت به در زدم ولی کسی در رو باز نکرد.

بعد از چند دقیقه بی وقفه کوبیدن به در ،خسته شدم رفتم و روی تخت نشستم.

بعد چند دقیقه یک نفر در رو باز کرد.

بهش نگاه کردم.یک پسر تقریبا همسن من شاید هم بزرگتر از من هست.
با حالت سچالی نگاش کردم و پرسیدم.

_تو کی هستی،من کجام؟!!

پسر دستش رو آورد جلو که بهم دست بده.
ولی من با کسی که من رو دزدیده درست نمیدم.

اون که دید باهاش دست نمیدم،دستش رو عقب کشید و گفت:
_جانگ هوسوک هستم،و میفهمی کجا هستی.
_خب به من چه،چرا من رو آوردین اینجا؟!!اینکارتون رسما آدم ربایی،از اینجا خارج شم به پلیس زنگ میزنم و به جرم آدم ربایی دستگیر میشین.

همه اینارو با خشم گفتم.اون خنده ای کرد و گفت:
_اوو،تند نرو مطمئنم اگر بدونی چرا اینجایی عمرا به پلیس زنگ بزنی،البته اگر هم زنگ بزنی کاری باهامون ندارن.

از روی تخت بلند شدم و سمتش رفتم گفتم:
_خب بگوچرا اینجام؟!!
اون لبخندی زد و گفت:
_دنبالم بیا...

در اتاق رو باز کرد و بیرون رفت منم دنبالش راه افتادم.

همینجور داشتم دنبالش میرفتم گفت:
_خب اینجا قهرمان هارو آموزش میدن یا بهتره بگیم اینجا سازمان انتقام جویان هست.

وات دا فاک!!!!
اینجا سازمان انتقام جویان هست؟!!
ولی صبر کن ببینم مگه انتقام جویان توی انگلیس نیست؟!!(من انتقام جویان رو ندیدم اینو همینجور گفتم😂)
_وات دا فاک،مگه انتقام جویان توی انگلیس نیست.

_سازمام اصلی انگلیس هست،اینجا سازمان فرعی یا همون زیر مجموعه سازمان اصلی هست.

_آها
بعد با هیجان گفتم:
_باورم نمیشه یعنی من الان داخل سازمان انتقام جویان هستم؟!!ولی چرا؟!!

_چون تو قراره قهرمان کره شی.

تعجب کردم، و با گیجی گفتم:
_یعنی چی؟!!من که قدرتی ندارم چرا باید قهرمان بشم.

هوسوک جواب داد:
_شاید قدرت داری و نمیدونی...بشین تا بهت توضیح بدم.

انقدر متعجب و هیجان زده بودم که نفهمیدم کی به اینجا رسیدیم!!!
یک جایی با تم یفید که وسطش کاناپه و میز و چند تا وسیله دیگه هست.

خیلی کنجکاوم بدونم چرا اینجام!!
یعنی واقعا قراره یک قهرمان بشم مثل آیرن من(مرد آهنی) یا ثور؟!!
من عاشق آیرن من هستم.

روی کاناپه نشستم که زودتر توضیح بده تا از کنجکاوی نمردم.

اومد و روبه روی من نشست.

_خب بزار از اول توضیح بدم.اینجا سازمان انتقام جویان هست که قهرمان های آینده رو آموزش میده.
میرسیم به تو...طی ازمایش هایی که روی تو انجام دادیم؟!!فه...

وسط حرفش پریدم و گفتم:
_وات دا فاک،روی من آزمایش انجام دادین!!با چه اجازه ای؟!!

عصبی گفت:
_هعییی وسط حرفم نپر دارم توضیح میدم.
چشم غوره ای بهش رفتم اون هم ادامه داد:
_خب کجا بودیم؟!!!...آها فهمیدیم که تو هم قدرتی داری!!
با کنجکاوی گفتم:
_چه قدرتی؟!!
_خب انگار قدرتت یک چیزی شبیه عنکبوته.
با حالت گیجی نگاهی کردم و گفتم:
_یعنی چی؟!!

_بزار بگم من نمیدونم چجوریه ولی یک دوره شیش ماهه هست آموزش قهرمان ها که تو باید بیایی که قدرتت رو کشف کنی و آموزش ببینی.

ابرو هام رو بالا انداختم، دست به سینه به کاماپه تکیه دادم و گفتم:
_ و اگه نخوام؟!!
هوسوک خنده ای کرد و گفت:
_کیه که دلش نخواد قهرمان بشه؟!!

درسته من دوست دارم یک قهرمان بشم و مردم رو نجات بدم،اگر یک قهرمان بشم میتونم به مردم کمک کنم و کلی هم محبوب میشم.

_درسته.خب دور های آموزشی از کی هست؟!! باید بگم من دانشگاه هم دارم.

لبخندی زد گفت:
_منم میدونم تو دانشگاه داری جانگ کوک.من از همه چیه تو خبر دارم.میتونم از فردا شروع کنی ساعتاش تغییر میکنه خودم بهت میگم...فقط یک چیزی وقتی داشتیم بیهوشت میکردیم یکی مارو دید.

با کنجکاوی نگاهش کردم و گفتم:
_کی؟!!

از روی میز آیپد رو برداشت.

اومد و کنارم نشست، و صفحه آیپد رو نشون داد و گفت:
_تو اینو میشناسی؟!!

نگاهی به آیپد کردم.
با دیدن صفحه تعجب کردن این که تهیونگ هست!!!
صبر کن ببینم یعنی این بچه دیده من رو دارن میدزدن؟!!

سریع به طرف هوسوک برگشتم و گفتم:
_اره،میشناسمش یکی از هم دانشگاهی هام هست...

...........................

ووت و کامنت یادتون نره لاوز⁦^_^⁩

𝐒𝐏𝐈𝐃𝐄𝐑𝐌𝐀𝐍|𝐊𝐎𝐎𝐊𝐕|Where stories live. Discover now