part 1

1.6K 227 6
                                    


"taehyung"

داشتم تو خیابونا دنبال کار میگشم هرجا میرفتم میگفتن نیرو نمیخوایم دیگه داشتم ناامید میشدم همینجوری که راه میرفتم داشتم فکر میکردم دیگه چیکار کنم، باید پول دربیارم برای خرج زندگی خودمو سونو اما کار نیست
آهی از سر کلافگی کشیدم
تا به خودم اومدم دیدم جلو در خونم کلیدو دراوردم درو باز کردم رفتم داخل سونو هنوز نیومده بود انگار امروز کلاسش دیر تر تموم میشه منم تا اومدنش یکم استراحت کردم و غذا درست کردم همون موقع که غذا اماده شد در خونه باز شد سونو اومد داخل
سونو: سلام هیونگ
ته:سلام دونسنگ کلاس چطور بود؟
سونو پوفی کشید و گفت: مثل همیشه کسل کننده بود
سونو: روز تو چطور بود هیونگ تونستی کاری پیدا کنی؟
ته: نه هرجا میرفتم میگفتن نیرو نیاز نداریم واقعا همه جا رو دنبال کار گشتم ولی هیچ کاری پیدا نکردم پوووف
ته: برو دست و صورتتو بشور لباساتو عوض کن بیا غذا بخوریم
سونو: باشه هیونگی^_^
"Sunoo"

رفتم لباسامو عوض کنم تا برم با هیونگ
غذا بخورم، سریع دست و صورتمو شستم لباسامو عوض کردم، رفتم پیش هیونگ
سونو:به به ببین هیونگ خوشگلم چیکار کرده چه بوی خوبیم داره
هیونگ با خنده گفت:بخور اینقدر مزه نریز بچه
منم خندیدم شروع کردیم به خوردن ،غذارو تو سکوت خوردیم غذا که تموم شد
به هیونگی گفتم بره استراحت کنه تا من ظرفارو بشورم
اخه از صبح دنبال کار بوده و خسته شده ،ظرفارو شستم رفتم پیشش نشستم هیونگ آدم حساسی بود اما همیشه خودشو قوی نشون میده
برای اینکه پول دربیاره شهریه دانشگاه منو بده همیشه جلوی من تظاهر میکنه قویه اما من خوب هیونگمو میشناسم
اخه اون یه لیتله همیشه وقتی که خیلی فشار روش باشه یا عصبی یا ناراحت میشه میره تو حالت لیتلیش من مطمئنم الانم نیاز داره بره تو حالت لیتلیش اما خودش نمیخواد
سونو: هیونگی نمیخوای بری تو حالت لیتلیت؟ اخه اینجوری خیلی روت فشاره
هیونگ کلافه گفت: نه سونو الان دوباره میخوام برم دنبال کار بگردم نمیتونم
سونو: خب چه اشکال داره بعدن باهم میریم الان تو فقد استراحت کن من میدونم تو به این نیاز داری
با حالت مظلومانه ای نگام کرد که قلبم داشت اکلیل پمپاژ میکرد زیاد نگذشت که هیونگ رفت تو حالت لیتلیش
دیگه از این همه کیوتیه هیونگ نتونستم جلوی خودمو برای اینکه فشارش ندم بگیرم، سریع بغلش کردم تو بغلم چلوندمش که صدای هیونگو درومد
هیونگ با مظلومیت تمام گفت: نکن ته ته دلدش میگیره
سریع گفتم: ببخشید هیونگی اخه خیلی کیوتی^_^
هیونگ گفت: من تیوت نیستم
بعدش یه اخم کرد که بنظر خودش خیلی ترسناکش کرده بود درواقع خیلی خیلی خوردنی شده بود
سونو: هیونگی بیا یکم بخوابیم که بعدش بریم بیرون
هیونگ: باجه🥺

"Taehyung"

به ساعت نگاه کردم دیدم یک ساعت خوابیدیم، بلد شدم رفتم صورتمو شستم اومدم تا سونورو بیدار کنم
ته:کیوتی بیدارشو باید بریم دنبال کار بگردیم
سونو پتورو بیشتر رو خودش کشید و به خوابش ادامه داد، دوباره صداش زدم دیدم فایده نداره پس شروع کردم به قلقلک دادنش
سونو:وایی نکنن هیونگگگگ
و دوباره خندید ، وقتی دیدم بیدار شد از روش بلند شدم
ته: پاشو صورتتو بشور لباستو عوض کن یه چیزی بخوریم بریم دنبال کار
سونو: باشه هیونگی

"writer"

بعد از اینکه یه چیزی خوردن، از خونه زدن بیرون
سونو: خب هیونگ اول کجا بریم؟
ته: اول بریم سمت اون کافه که تازه باز شده شاید نیرو نیاز داشته باشن
سونو:باشه هیونگ
بعد از اون حرفی بینشون زده نشد فقد از قدم زدن لذت میبردن
به کافه رسیدن ، رفتن داخل
ته: سلام خسته نباشید
صاحب کافه: سلام بفرمایید کمکی از دستم برمیاد
ته: امم...شما نیاز به نیرو ندارین؟
صاحاب کافه: نه ما به اندازه کافه اینجا نیرو داریم
ته: ممنونم خدافظ
صاحب کافه: خدافظ
از کافه اومدم بیرون ته واقعا نمیدونست دیگه باید چیکار کنه
سونو: هیونگ نگران نباش مطمعن یه کاری گیرمون میاد
ته: امیدوارم
چند جای دیگه هم رفتن اما بازم کار گیرشون نیومد
همونجور که داشتن راه میرفتن ته سرشو پایین انداخته بود و محکم به یه نفر خورد

"jungkook"

همونجوری که داشتم با هیونگام حرف میزدم تا اومدم برم داخل بار یکی محکم بهم خورد، سرشو بالا گرفت دقیق تو چشمام نگاه کردم
نمیدونم چقدر بود که بهش زل زدم به خودم که اومدم دیدم دستپاچه شده
جونگکوک: حواست کجاست کوچولو؟
همون پسره: ب.ببخشید حواسم نبود سونو بیا بریم
سریع از کنارم رد شدن رفتن
گاددد اون خیلی خوشگل و کیوت هرجور شده اون کیوتی به دست میارم

ادامه دارد....

💫🥺💜💫🥺💜💫🥺💜💫🥺💜💫🥺💜💫🥺💜💫🥺💜💫🥺💜💫🥺💜💫

سلام خوشگلای من این اولین بار خودم فیک مینویسم امیدوارم دوسش داشته باشین:)

My little babyDonde viven las historias. Descúbrelo ahora