🏮part 3🏮

159 65 9
                                    

دستش رو بین موهای خیسش برد و توی آینه لابه لای تار های بهم چسبیدش دنبال زخمش گشت

_لعنت..

صورتش رو درهم کشید و سرش رو جلوتر برد تا زخم نیمه بازی که بعد حموم کردنش پوستهای مرده ی اطرافش سفید شده و بعد از شسته شدن خونای اطرافش میشد واضح دیدش رو دقیق تر بررسی کنه. کمی از دارویی که یکی از همسایه ها داده بود و شبیه ژل به نظر میومد رو با انگشتش روی زخم گذاشت و بعد بدون اینکه دوباره ببندتش موهاش رو رها کرد و از آینه فاصله گرفت.
حوله ی تن پوش سفیدی که بایژو از لندن براش اورده بود رو پوشید و از حمومی که برای همه ی ساکنان ساختمون مشترک بود بیرون اومد.
توی راهروی فرعی که به حموم میرسید سه تا زن با دامنای بالا رفته و پاهای برهنه کنار تشت هاشون نشسته بودن و لباس هاشون رو میشستن

_آب که سرد نشد؟

یکی از زن ها که موهای بلندش رو پیچیده و با چوب ساده ای بالای سرش نگه داشته بود پرسید و بکهیون سر خم کرد تا چهرش رو ببینه 

_خانم گو؟ کی از دیدن برادرتون برگشتید؟ 

_دیروز اومدم! حالت این مدت چطور بود؟

همونطور که تشت و محتویاتش رو برای سرپا شدن رها میکرد پرسید و بکهیون به سرانگشتای سرخ شدش نگاه کرد 

_خوب.. آب گرمه برید تا سرد نشده بیارید واسه خودتون اینجوری دستاتون درد میگیره!

به حموم اشاره کرد و خانم گو با خنده تشکر کرد 

_ما امشب سوپ حلزون داریم.. اگه خونه بمونی برای توهم میارم.

درحالیکه تشت سنگینش رو بلند میکرد گفت و راهی حموم شد

_خیلی ممنونم

بکهیون زیرلب گفت و بعد از کمک کردن به بردن تشت ها داخل حموم از راهرویی که زیر راهپله بود بیرون اومد 

_مثل همیشه طولش دادی آقای ژانگ! 

پیرزن صاحب خونه که کت کوتاه گرمی روی پیرهن بلندش پوشیده بود و طبق معمول جلوی در ورودی پشت میزش نشسته بود طوری که انگار صاحب یه مسافرخونس زیرلب غر زد و بکهیون بدون اینکه جوابی بده با نیشخند ریزی به سمت تلفنی که سمت چپ میز روی دیوار نصب شده بود رفت.
گوشی و برداشت و شماره دفتر پارک چانیول رو گرفت..

_دو برابر بقیه آب مصرف میکنی! میدونی چقدر گرم کردن آب ساختمون سخته؟ اونم توی این هوای سرد! 

صدای غر زدن رو توی پس زمینه میشنید ولی روی صدای بوقی که از گوشی طلایی رنگ تلفن به گوشش میرسید تمرکز کرده بود

_بله؟ 

صدای نازک و تو دماغی منشی که بکهیون چندباری حضوری هم دیده بودش توی گوشی پیچید و بکهیون یکی از دستهاش رو به دیوار تکون داد 

drunken Concubine Место, где живут истории. Откройте их для себя