𝐁𝐚𝐛𝐲 𝐜𝐨𝐰↳𝖕𝖆𝖗𝖙 𝖔𝖓𝖊

4.4K 352 139
                                    

خلاصه↲جئون جونگکوک ترکیبی از یک گاو و کیم تهیونگ یک ببر سفیده که ماه هاست با هم کار می کنند و هماهنگی باورنکردنی دارن.با وجود تنها رابطه کاری بینشون، اون‌ها نسبت به همدیگه تمایل و حس دارن و این رو می دونن، اما هرگز از مرز رئیس و کارمندی عبور نکردند.تا زمانی که موقعیت بیولوژیکی جئون اون وضعیت رو تغییر میده.

پ ن:بچه ها این حرف بنده رو جدی بگیرید؛

اگه این ژانر رو دوست نداری نخون!

Taehyung 𝗧𝗢𝗣
Jungkook 𝗕𝗢𝗧𝗧𝗢𝗠

⇜⇝

"پس واقعاً می خوای ساختمون جدیدی رو تو این زمین بسازی؟"

تهیونگ آه کشید و پشت سرش رو خاروند و یک بار دیگه به پلان محله ای که روی دیوار روبروش نمایش داده شده بود نگاه کرد.

"موقعیت مکانی خوبیه، فکر نمی کنی؟ نه دوره و نه نزدیک به مرکزه، این جامعه گزینه های کمی تو بازار داره و به همین دلیل برخی از محصولات واقعا قابل اعتماد نیستن"

چند بار قلمش رو روی میز زد و لبش رو بین دندان هاش فشرد.

" لازم نیست حتما فروشگاه بزرگی باشه، اما باید تنوع و قیمت های مقرون به صرفه ای داشته باشه، فکر نمی کنی؟"

"من همیشه از قلب نرمت می ترسم تهیونگ"

مردی که کنارش نشسته بود سرش رو تکان داد و موهای بلوند مواجش به دنبال این حرکت موج زیبایی خوردند.

"اما اشکالی نداره. این قسمت از زمین تو تصرف باندیه که مزاحمت برای ساکنین ایجاد می کنه، پس کارمون مفیده. هفته آینده ساختشو شروع میکنیم"

"من نرم نیستم، هوسوک... باشه، شاید کمی، اما به این ترتیب، اگه مردم بهش نیاز داشته باشن اونا رو می خرن، ساده ست.پس بیا چیزهای مفیدی بهشون بدیم"

هیبرید ببر در حالی که خز سفید دمش رو به آرامی نوازش می کرد، پاسخ داد و دید که دیگری شانه هاش رو بالا انداخت و از روی صندلی بلند شد.

تهیونگ آه کشید و سرش رو روی میز قرار داد.از این روزی که هنوز به پایان نرسیده بود خسته شده بود.اون نه تنها دو جلسه متوالی دیگه هم داشت، بلکه باید برای بررسی محصولات جدید به فروشگاه می‌رفت.

احساس می کرد هر لحظه قراره سرش منفجر بشه و گوش های راه راهش از ناراحتی روی سرش آویزون شده بودند.

ضربه ای به در توجه اش رو جلب کرد و خیلی زود به منشیش اجازه داد وارد بشه.موهای مشکی پسر مثل همیشه آشفته و نامرتب بود و شاخ های سفید کوچکش مثل همیشه صیقل خورده بود، و گوش های صافش در مواقعی که اون ناراحت بود، مثل الان، در حال تکان خوردن بودند.

𝙘𝙤𝙡𝙡𝙚𝙘𝙩𝙞𝙤𝙣 ❘ 𝒗𝒌Where stories live. Discover now