- Chapter 10

856 82 5
                                    

صبح شنبه کتاب هاش نامرتب رو هم روی میز آشپزخونه چیده شدن و بکهیون پشتشون نشسته و یه کاسه کرنفلکس جلوشه. جونمیون با گوشیش حرف میزنه و از کنارش رد میشه و بکهیون همون جوری که درس میخونه یکم صداشو میشنوه.
"حتما.. خوبه. نه من هر روز تا ساعت ۶ کار میکنم اما تو ساعت ناهار میتونم بیام بگیرمش. سه شنبه خوبه؟" جونمیون دور میز میچرخه و یه مجله نازک از زیر نزدیک ترین کتاب بیرون میکشه "باشه میام ممنون"
بکهیون خودکارشو پایین میذاره. مجله رو میگیره و میچرخونه. جونمیون به صندلی آشپزخونه تکیه میده و با آهنگ مزخرفی که از اون ور خط میاد زیر لب میخونه. روش یه برگه ی آگاهی از بیماری مقاربتیه. بکهیون بالا رو نگاه میکنه.
جونمیون با این که کسی اون ور خط نیست ته گوشیو میگیره "اگه جدی این ممکنه بخوای آزمایش بدین. جفتتون."
بکهیون به برگه ی تا شده نگاه میکنه. هیچ وقت بهش فکر نکرده بود اما با.. خب با چند نفر که تعدادشو نمیخواد قبول کنه بوده و چانیول هم سهم خودشو داشته اما الان دیگه دوتاشون اون مدلی نیستن و .. بکهیون لباشو بین دندون هاش میکشه. فکر اینکه از کاندوم استفاده نکنن، حس چانیول داخلش بدون هیچ پوششی... آره این چیزیه که نمیتونه بیخیالش بشه. اون میتونه انجامش بده. فقط یا تست سادس.
وقتی جونمیون میره، گوشیش ویبره میره و با دیدن کسی که بهش پیام داده هم میخواد بلافاصله بهش جواب بده و هم ایگنورش کنه . اما نمیتونه. خیلی مهمه و مهم نیست چقد مضطربه. این پیام هایی که شروع کردن به هم میدن تو این هفته مثل یه طناب نازک به هم وصلشون نگه داشته. بکهیون هنوز نمیتونه باهاش رو به رو بشه و تنها کاری که میتونه بکنه اس ام اسه.
مثل دو تا تیکه ی پازل که راجب یه چیز آشنا، غریبه شدن و از هم دور افتادن.
[یشینگ] : کنار ایستگاه اتوبوس یه پرنده ی آبی لونه کرده. کلاس پنجم ظرف غذات پرنده نداشت؟
بکهیون ضعیف لبخند میزنه. گوشیشو پایین میذاره و جونمیون وارد میشه
"اوکی میتونم انجامش بدم. من همه ی اندازه ها رو دارم. اشکالی پیش نمیاد. ممنون"
تلفنو که قط میکنه بکهیون بهش نگاه میکنه "چی سفارش میدی؟"
"کفش های جدید" جونمیون آروم جواب میده و سرشو سمت یخچال میچرخونه "استیک یا خوراک واسه شام فردا؟ چانیول چی میخوره؟"
بکهیون چشماشو باریک میکنه و صدای غرغری رو که میگه دوستش سرش شلوغه رو نادیده میگیره "همه چی.. میتونیم فردا بعد از ظهر استیک بگیرم. بعد بیارمش."
جونمیون هوم راضی ای میگه و هنوزم تو یخچال سرک میکشه "از چیزی که تو مجله دیدی خوشت اومد؟"
بکهیون سرشو تکون میده "آره به نظرم هرچی بیشتر بهش فکر میکنم ایده ی جالبیه. باید ببینم چانیولم بخواد."
"راحت میتونی یه وقت بگیری. بهتره مطمئن بشین تا پشیمونی پیش نیاد" جونمیون راضی به نظر میرسه "سالاد یا سبزیجات؟"
"سبزیجات. آره ، ازش میپرسم" بکهیون گوشیشو برمیداره تا به چانیول پیام بده و پیام یشینگ هنوز اون بالاس. لبشو گاز میگیره. جونمیون یه سری وسیله رو روی صندلی میذاره. چشمای بکهیون سمت اونا میره و دوباره برمیگرده.
[بکهیون] : آره. اون سال بود که فهمیدی از پرنده ها متنفری. و هویج.
سند رو میزنه و صفحه ی چانیول رو باز میکنه.

[Completed] •⊱ Revelations ⊰• (ChanBaek) Persian TranslationWhere stories live. Discover now