- Drabble 3

721 60 0
                                    

چانیول زیاد تو فروشگاه نمیچرخه و کسی که همیشه گشت میزنه بکهیونه. بکهیون کاملا میدونه که چجوری چانیول رو پیدا کنه. فقط کافیه تو یکی از چهار راه ها رو پیدا کنه و توی راهروش نگاه کنه و چانیول رو بین جاروهای قرمز ببینه.
بکهیون فقط یه بار چانیول رو گم کرد اونم وقتی که چانیول به یه مرد پیر کمک کرد تا از کانتر خرید هاشو تا ماشین ببره. اون حتی به این فکر کرد که ممکنه بکهیون یکم گیج و نگران بشه اما میدونست درک میکنه. وقتی چانیول برمیگرده قدم هاش سریعن و یه لبخند رضایت بخش رو لبشه. بکهیون خیلی مسخره در برابر اون قیافه ضعیفه.
وقتی سمت وسایل باغبونی میره به اون روز فکر میکنه. چون بکهیون دیگه به خاطر کالجش خیلی اون دور و بر نیست. جونمیون چندتا گیاه خونگی گرفته. بکهیون دوست داره براش تراریوم های کوچولو و کیوت بگیره و بهش بگه که اصلا سلیقه نداره و اذیتش کنه. جونمیون شدیدا ردش میکنه اما بکهیون تا جایی که میتونه شبا واسه شام چانیول رو هم میاره تا کمکش کنه. هم واسه اون و هم واسه این که قانعش کنن با یه پسر دوست شه. بکهیون هنوز موفق نشده اما با وجود خجالت زیاد جونمیون همچنان تلاششو میکنه.
یه بسته سنگ رنگی رنگی پیدا میکنه و تو سبدش میذاره. دیگه هیچی چشمشو نمیگیره و جلو میره. از شیلنگ و شن کش ها رد میشه و به قسمت وسایل سگ و گربه ها میرسه. به وسایل و اسباب بازی ها نگاه میکنه . بغل همشون یه سری قلاده ی کوچیک گربس. انقد کوچیکه که فقط اندازه ی دستشه. یه دونشو برمیداره. کیوت به نظر به نظر میرسن.
زیرش یه استخوان پلاستیکیه و بکهیون انقد باهاش سرگرم میشه تا این که صدای پایی رو پشت سرش میشنوه.
یه جفت دست دور کمرش حلقه میشه
"فک نکنم اونا اندازت باشن"
بکهیون استخوان رو میندازه "یه اهمی اوهومی چیزی" برمیگرده و لبخند میزنه. چانیول بغلش میکنه. بکهیون دستشو عقب میکشه "فکر میکنی بهم میان؟"
چانیول قلاده رو از دست بکهیون باز میکنه و سر جاش میذاره "فک میکنم مال خودت قشنگ تره"
بکهیون سرخ میشه. قلاده یه چیز جدیده و هنوزم بکهیون گاهی یادش میره که گردنشه. اون نازکه و از چرم سبک ساخته شده و تا وقتی محکم سرشو برگردونه نمیفهمه که چیزی گردنشه.
وقتی بکهیون ایده ی داشتن نشون مالکیت رو حتی بیرون از اتاق خواب رو داد چانیول چند تا آپشن نشونش داد تا از بین اونا انتخاب کنه. قبول کردن که تا دیزاین آخر با هم پیش برن اما چانیول اصرار داشت که بکهیون خودش انتخاب کنه چون اون کسیه که قراره ازش استفاده کنه. بعد از همه اینا یک سال طول کشید تا این وجه از رابطشونو به یشینگ و جونگین هم بگه و بیرون از خونه هم قلاده رو بندازه.
چانیول مثل همیشه صبوره و هیچ عجله ای نداره. هیچ وقت بکهیون رو مجبور به انتخاب یا پوشیدن چیزی به جز قلاده معمولی که تو بازی ازش استفاده میکنن نکرده. وقتی بکهیون دلیلشو ازش پرسید چانیول مهربونانه بهش گفت که اون همه روح و تنشه. کل جهان هیچ ارزشی نداره تا وقتی که بکهیون تصمیم بگیره که داره. اون شب بکهیون عکس قلاده رو که انتخاب کرده بود رو نشونش میده و بهش میگه که تو این 12 ماه چقدر ازش یاد گرفته، فقط وقتی بس میکنه که چانیول مجبورش میکنه دوباره به کام برسه و حتی اسمشو یادش رفته.
خاطره ذهن بکهیون رو پر میکنه و اون خاطره ایه که دوست داره هر از چند گاهی یادش بیاره. الان دیگه کلی خاطره دارن و بکهیون دوست داره بهشون فکر کنه و مثل یه کتاب دوست داشتنی ورقشون بزنه. چانیول اسباب بازی رو از دست بکهیون میگیره و حواسشو سر جاش میاره
"از زمین به بکهیون"
بکهیون به چانیول تکیه میده "همم؟"
"تو یه نگاهی تو چشمات داری و صورتی شدی" چانیول بینیشو به گردن بکهیون میماله "یه پنی واسه فکرات میدم"
بکهیون میخنده "اوه خیلی گرون تر از این حرفاست"
"نمیدونم..." چانیول استخوان رو یه وری میکنه "من میگم فقط یه دلار می ارزه"
بکهیون میتونه حس کنه که گوشاش قرمز شده "این قلاده منو یاد وقتی انداخت که خودم استفاده از یکیشونو شروع کردم. این اسباب بازی من.." جوابی واسش ندارهو تنها کسی نیست که میخواد قبولش کنه.
چانیول نخودی میخنده و صاف وایمیسته، بسته ی سنگ رو از سبد بکهیون در میاره و بهش نگاه میکنه "خیلی داره بهت تو ردیف حیوون خونگی ها خوش میگذره ها" اذیتش میکنه و لعنت بهش که انقدر تیزبینه.
بکهیون بسته رو پس میگیره "اوی، اینا کادو ان و نه. من.." صبر میکنه و دوباره به وسیله ها نگاه میکنه "فکر نمیکنم.. من فقط داشتم.. نگاه میکردم.. بیشترشون کیوتن."
چشماش سمت اسباب بازی ها جویدنی میره. توپ ها و جغجغه ها. همون طوری که جلوتر میره بازم قلاده ها و طناب هاش تو دید میان. چانیول وقفه ی طولانی و چیزی که بهش زل زده رو میفهمه "خب میتونی وایسی. اونا انقدی تمیز نیستن که آدم بتونه ازشون استفاده کنه و ما سگ هم نداریم"
بکهیون متفکرانه لب پایینیشو تو دهنش میکشه. استخونی که چانیول برمیگردونه سرجاش تنها اسباب بازی نیست. یه توپ قشنگ اونجاس و بکهیون خیلی خودشو کنترل میکنه تا فشارش نده و صداشو در نیاره
چانیول صداشو پایین میاره و بکهیون رو سمت قسمتی که باید خرید کنن راهنمایی میکنه "اگه دلت میخواد پاپی بشی جای بهتری واسه خرید وسایلش هست"
از رو شونش به چانیول نگاه میکنه. پیشنهاد چانیول کل روز تو فکر میبردش. واقعا دلش میخواد؟
---
فکرش از ذهنش بیرون نمیره. چند روز طول میکشه و یکم سرچ اینترنتی لازم داره تا بدونه داره چه چیزی از چانیول میخواد اما تهش به این میرسه که از دوست پسرش بپرسه که داره لباس ها رو از رو بند جمع میکنه "هی؟"
"همم؟" چانیول چند تا تی شرت رو توی سبد کنار پاش میذاره، گیره ها رو تو جیبش میذاره
"یادت میاد دیروز داشتیم حرف میزدیم؟"
"کدوم قسمت از دیروز؟"
بکهیون نوک پاشو رو زمین میکشه و حس میکنه پروانه ها تو شکمش پرواز میکنن "تو فروشگاه"
"آره" چانیول بدون هیچ دلیلی شروع میکنه گیره های اضافی رو به تی شرت بکهیون میزنه. حالا یه جایی جز جیب پرش داره. انگار ظرف گیره ها رو یادش رفته بیاره. بکهیون عاشقشه. واقعا عاشقشه
"اگه.. اگه بخوام امتحانش کنم چی؟ فقط یه بار؟ که ببینم خوشم میاد؟"
چانیول سمت چند تا شلوار میره و صدای متفکری از خودش در میاره "الان هیچی ندارم چون تو کلاب جز حیطه ی کاریم نبود اما میتونیم برای شروع چند چیز بگیریم"
بکهیون خوشحال میشه "واقعا؟"
چانیول بهش لبخند میزنه "البته اما یه شرط داره"
"چی؟"
"من وسایل رو انتخاب میکنم" چانیول یه گیره به موهای بکهیون میزنه"و تو میتونی یه اسباب بازی انتخاب کنی"
جواب بکهیون سریع و خجالت آوره "من یه توپ میخوام"
چانیول انقد میخنده که یادش میره باید لباس ها رو جمع کنه
---
بسته های کوچیک و بدون نوشته طی چند روز میرسن و بکهیون هر وقت چانیول از کلاس برمیگرده میبینتشون اما تا میاد بازشون کنه ناپدید میشن. حتی سعی میکنه برای یکی از اونا به پستچی امضا بده و بسته رو بگیره اما چانیول عقب میکشتش. بکهیون ممکنه یه کنجکاو کوچولوی لعنتی باشه اما چانیول تا حالا خوب باهاش مذاکره کرده
هرچی بکهیون بیشتر باید صبر کنه، چانیول بیشتر دلش میخواد به این بازی ادامه بده. این که تو خونه اسباب بازی هایی هست که بکهیون دستش بهشون نمیرسه، چیزای سکسی ای که نمیتونه باهاشون بازی کنه باعث میشه از در و دیوار بالا بره. برنامه های پر خودش و چانیول انقد هماهنگ نبودن و الان اون دیوانه وار کنجکاوه و هورنی شده. بکهیون بالاخره صبرش تموم میشه و یه هفته بعد از شروع شدن رسیدن وسیله ها تو کافه ای با چانیول نشستن گیرش میاره.
"زود باش حداقل بگو چی سفارش دادی؟"
چانیول کنارش، بغل پنجره نشسته و با شمع های روی میز بازی میکنه و منتظر سفارش هاست. آروم یه پاشو بین پاهای بکهیون میبره و نیشخند میزنه "صبرت سر اومده؟"
"درسته" بکهیون جلوتر میاد "بگو"
چانیول سرشو بالا میاره و تو چشم های بکهیون نگاه میکنه " یه وسیله. بعد. تو قراره پسر خوبی باشی و صبر کنی تا وسیله ی آخر برسه قبوله؟"
بکهیون پاهاشو به هم فشار میده و صاف میشینه. قراره پسر خوبی باشه. خیلی خوب. "قبوله"
چانیول تکیه میده. خانمی که صاحب کافی شاپه با یه لبخند و عذرخواهی بابت تاخیر قهوه هاشونو براشون میاره. اون خیلی مهربونه اما همیشه دست تنهاس و بکهیون نمیدونه چرا یکیو برای کمک نمیگیره. اما مهم تر از اون چانیول هنوز جوابشو نداده پس سمتش برمیگرده
چانیول ظرف شکرو برمیداره و یه قاشق تو هر فنجون میریزه. وقت هایی که وقت کمه چانیول برای جفتشون سفارش میده و بکهیون عاشق این حالته. بکهیون میفهمه کنترلی که چانیول تو این حالت روش داره درست مثل حالتیه که وقتی تو اتاق خوابن زانو زده. وقتی چانیول کارش تموم میشه فنجونشو برمیداره.
چانیول عوضی جرعه ای از فنجونش میخوره. خامه رو از روی لبش لیس میزنه "قراره دم در بیاری" بغل گوش بکهیون زمزمه میکنه "یه پلاگ خوشگل و ضخیم میره تو باسن کیوتت"
گرما ستون فقرات بکهیون رو میسوزونه و سرجاش تکون میخوره. پاهاشو جمع میکنه و خودشو قایم میکنه چون شاید حتی با فکرش تحریک بشه. لعنتی لازم داره بهش سرویس داده بشه "فاک آره"
چانیول راضی به نظر میاد. قهوشو تموم میکنه و میذارع بکهیون تو یه تحریک نصفه نیمه بمونه و دیوونش میکنه. اما بکهیون میخواست بدونه و این تنبیهش برای فضولیه.
چانیول حقشو میگیره. وقتی پول کافه رو حساب میکنن و بیرون میان چانیول عینک آفتابیشو میزنه و خم میشه، تو گوش بکهیون زمزمه میکنه
"قرار نیست به خودت دست بزنی یا بیای تا وقت بازی شه"
ناله ی بکهیون بلنده ، حتی برای یه پاپی"
---
اس ام اس آخر چانیول بهش میگه که بسته حدود ساعت 10 شب میرسه. بکهیون میدونه داره از قصد این کارو میکنه چون بهش میگه نزدیک پله ها نیاد. بکهیون پاهاشو رو کاناپه زیر ملافه به هم قفل میکنه و این چیزیه که فرداشب بعد از کلاس ها میبینه.
جونمیون دی وی دی هایی رو که میلیون ها بار دیدن رو مرتب میکنه، چراغ گوشی بکهیون روشن میشه و سرشو بالا میگیره "به چانیول بگو یکشنبه کباب داریم اگه میخواد بیاد"
"از کجا میدونی اونه؟" بکهیون لبخند میزنه و اس ام اس رو رد میکنه. جونمیون یه کپی داغون از شیر و شاه رو در میاره
"قیافت واسه هیشکی دیگه این شکلی نمیشه"
بکهیون با متکا تو سر جونمیون میکوبه "خفه شو. کاری میکنی مثل مردهای متاهل به نظر برسم"
جونمیون دی وی دی رو تو دستگاه میذارع و سمت کاناپه میره. کنار بکهیون میشینه و نصف ملافه رو روی خودش میکشه. پاهاش دارن یخ میزنن "من بد میگم شما نامزد نیستین؟"
بکهیون سرخ میشه و ملافه رو تا سرش بالا میکشه "من قرار نیست دوباره معنی قلاده رو توضیح بدم. بار اول به اندازه کافی خجالت آور بود. اون کارتون لعنتی رو پلی کن"
جونمیون پاهاشو زیر پاهای بکهیون میبره تا از این حالت خارجش کنه. بعد هم ظرف پاپ کورن رو بهش میده و لبخندی میزنه که چشماش هلالی میشن
بکهیون پاپ کورن ها رو تو دهنش میذاره "ما فقط به هم متعهد شدیم همین" زمزمه میکنه و سمت تلویزیون برمیگرده "لازم نیست معنی خاصی داشته باشه"
"این فوق العادس حتی اگه من هیچی ازش نفهمم" جونمیون دکمه ی پلی رو میزنه و عقب میشینه. بکهیون سرشو رو شونش میذاره و تا آخر فیلم همونجا نگهش میداره.
---
چانیول درو باز میکنه، داره با گوشی حرف میزنه. بکهیون میاد تو و کیفشو دم در میذاره و کفش هاشو در میاره. چند ثانیه طول میکشه تا میفهمه حواس چانیول پرته و میتونه یواشکی تو اتاق سرک بکشه. ارزش تلاش کردنو داره..
به محض این که پاشو تو اتاق میذاره یه دست پشت گردنش میاد و بکهیون شل میشه. فک میکنه که گند زده. شاید باید ازش میخواست که باهم بازی کنن چون بکهیون بدون هیچ مقاومتی با دست پشت گردنش به بیرون هدایت میشه. این جنبه ی دیگه ی داشتن قلاده و فشار آشناییه که باعث میشه بکهیون بلافاصله کوتاه  بیاد.
چانیول تو آشپزخونه میکشونتش و سیلی ای رو باسنش میزنه، سمت حال میره و به حرف زدنش ادامه میده، بکهیون تعجب کرده که دامش چطوری باهاش کاری نداره اما یه جعبه رو میز میبینه که روش خط چانیول دیده میشه ‘بازم کن’ بکهیون سمتش میره.
یه جفت گوش سیاه و پفکیه. کوچول ان و خیلی کیوت رو یه هدبند که رو موهای بکهیون گم میشه. بلافاصله رو سرش میذارتش. سرشو این ور اون ور میکنه و خودشو رو در مایکروویو نگاه میکنه. اوکی الان خیلی کیوت شده. بکهیون میتونه حس کنه که پارچه ی هدبند چقد نرمه. سر جعبه برمیگرده. زیر یه سری دستمال کاغذی، یه نشان کوچولوی نقره ای، شکل استخونه که روش PUPPY حک شده و بکهیون تکونش میده و به صداش گوش میده. این خیلی با ارزشه و بکهیون لبشو گاز میگیره تا لبخندش زیادی گنده نشه. چانیول وارد آشپزخونه میشه و گوشیشو تو جیبش میذاره.
"خب میبینم که زیر یه دقیقه پیداش کردی" چانیول دستشو سمت گوشا دراز میکنه و بعد موهاشو نوازش میکنه.
بکهیون میلرزه و نشان رو نگه میداره. "اینو باید به قلاده ی همیشگیم بندازم؟"
"نه" چانیول از بین انگشت هاش بیرون میکشتش "تو این بازیو میخواستی پس حتی اگه امتحانش میکنیم باید مطمئن شیم به اندازه ی کافی وسیله داریم"
چشمای بکهیون گشاد میشن "من یه قلاده ی بازی میگیرم؟"
چانیول لبخند میزنه و به اتاق اشاره میکنه "واسه دیدنش آماده ای؟"
بکهیون سریع میچرخه و واسه رد شدن از چانیول بهش تنه میزنه "بریم بریم"
چانیول تو راهرو جلوشو میگیره. یه دستشو کنار سرش میذاره "اول" زمزمه میکنه و چونه ی بکهیون رو بین انگشت هاش میگیره و بالا میکشه "به حرفام گوش دادی؟"
بکهیون یه صدای کلافه از خودش در میاره "اره البته. میتونستم تو این چند روز چند بار زیر دوش آب داغ بیام اما به حرفات گوش دادم. قول میدم."
چانیول صورتشو میخونه و صداشو. سرشو تکون میده. بکهیون حتی با این که مطمئن بود چانیول باروش میکنه خیالش راحت شد. اون ظاهر و باطن بکهیون رو میدونه. بکهیون حتی یه بار هم بهش دروغ نگفته. اعتماد همه چیزه و بدون اعتماد هیچ چیزی بینشون قدرت خاصی نداره. اطاعت کردن و انجام دادن همه ی دستور هاش به چانیول میفهمونه که همه ی توجه بکهیون رو برای خودش داره و جاش تو ذهنش امنه.
چانیول نرم بکهیون رو میبوسه، دستشو میگیره و سمت اتاق میره. چشمای بکهیون مستقیم رو تخت میره. اونجا جاییه که چانیول دوست داره وسیله هاشو بچینه. چانیول قبل از این که پای تخت برسن دست بکهیون رو ول میکنه "قبل از این که لخت نشی نمیتونی بهشون نگاه کنی. قبل از این که شروع کنیم کاری نمیخوای بکنی؟"
بکهیون سرشو تکون میده. حمام رفته و قبل از این که بیان آب خورده "نه خوبم"
"خوبه حالا لخت شو برام"
صدای بمش باعث میشه بکهیون ناله کنه. بدون هیچ حرفی تی شرتشو در میاره و بعدشم شلوارشو. پرتش میکنه ولی چانیول بشکن میزنه. اوپس. خیلی هیجان زدس. بلافاصله لباس ها رو برمیداره و مرتب تاشون میکنه و کنار میذاره. با تموم شدن کارش چانیول دستشو پشت گردنش میکشه.
"خوبه بهتر شد" انگشت های چانیول پشت گردن بکهیون سفت میشن. پروانه ها تو دل بکهیون وول میخورن و سریع دست هاشو پشتش میبره و رو هم قفلشون میکنه. چانیول یه بار دیگه گردنشو فشار میده تا بهش نشون بده کارشو دیده "برو بالا"
بکهیون چهاردست و پا رو تخت میره. بدون این که هیچ کاری کنن بکهیون تحریک شده. بی صدا به خودش میخنده. لازم داره که کرده بشه. اونم زود. اما الان وقت جایزه هاست.
بکهیون بلافاصله دم رو میبینه که با گوشاش سته. کلفت و نرم و مشکی. بکهیون عاشقشه. حتی فکر کردن به این که با اون پلاگ کلفت قراره باهاش بازی بشه میسوزونتش و کامل تحریکش میکنه. چشماش حرکت میکنن و وسیله ی بعدی رو وقتی چانیول بلندش میکنه میبینه. یه قلاده ی سیاه و خوشگل با یه حلقه. بکهیون میلرزه، چانیول رو نگاه میکنه که نشان PUPPY رو بهش آویزون میکنه. چشماش رو بکهیون برمیگردن و نیشخند میزنه.
"بشین"
بلافاصله بکهیون رو دو زانو پایین میاد. اوکی این هم هاته هم کیوت و بکهیون نمیتونه بفهمه چرا. میتونه حس کنه که مغزش خالی تر میشه و بیشتر تحریک میشه. در کل همه ی اینا.. کیوته.
چانیول قلاده رو باز میکنه. این قلاده واقعا مثل قلاده ی پاپی هاست. بکهیون صدای خوشحالی در میاره و گردنش ور خم میکنه. امروز با این امید که یه قلاده ی بازی میگیره قلاده ی همیشگیشو ننداخته بود و الان قلادشو داشت.
چانیول قلاده رو دور گردن بکهیون میندازه و درست مثل پاپی ها جا میذاره براش تا روی گردنش بیوفته. بکهیون چشماشو میبنده و چانیول لپشو میگیره، پایین میاد و تو چشماش نگاه میکنه، لبخند میزنه و ته موهای بکهیون رو تو مشتش میگیره
"به نظر میاد خیلی تند داره پیش میره. مخصوصا واسه تو"
بکهیون هومی میگه "فک کنم قراره بیشتر از چیزی که فکرشو میکردم ازش خوشم بیاد"
چانیول میخنده و بلند میشه "هنوز کامل نشده بیا اینجا"
بکهیون دوباره رو زانو میاد و چانیول رو نگاهم یکنه که دوتا تیکه توپ نرمی رو باز مکینه و اون چهارتیکه میشه.. بکهیون بهش زل میزنه "اونا دستکشن؟"
چانیول یه دست بکهیون رو میگیره و یه پلاستیک مشکی رو تا قبل از ساقش بالا میکشه "دستتو مشت کن"
بکهیون کنجکاوانه اطاعت میکنه. چانیول دستشو رو دست بکهیون میذاره و میگیرتش "اگه خوشت نمیومد برات نمیگرفتم اما فکر کردم شاید دوسشون داشته باشی" دستشو میچرخونه و بکهیون ذوب میشه
یه پنجه ی پاستیلی کف دست گربه روی دستبند دیده میشه. بکهیون بلافاصله اون یکی دستشو برای جفت بعدی جلو میبره و چانیول خندش میگیره.
"اگه عضله هات گرفت میتونی دستتو شل کنی. من دخالت نمیکنم. واسه زانو هاتم دارم" دست های بکهیون رو آروم فشار میده و کارش تموم میشه "بعضی پاپی ها ماسکم دوست دارن اما از اونجایی که تو دوست نداری چشمات بسته باشه فعلا ازش میگذریم."
بکهیون از حس توجه دامش میلرزه. با پنجه های کیوت بازی میکنه. بلندشون میکنه و دوباره رو ملافه میذارتشون. همون جوری که چانیول همون کارارو روی پاهاشم انجام میده.. یاد میگیره چجوری تعادلشو حفظ کنه. دوتا پنجه ی دیگه هم روی پنجه های پاهاش ظاهر میشن.
حس پلاسیتک روی پوستش باعث میشه بکهیون دلش بخواد تکون بخوره و همین کار رو هم میکنه. این خیلی قشنگ و حساسه، حس بهترین پسر رو برای چانیول داره. یه جفت پد روی زانو هاش میان.
چانیول پد ها رو طوری تنظیم میکنه تا بکهیون بتونه راحت تکون بخوره. چانیول کنار تخت میره و جعبه رو از زیر تخت بیرون میکشه "ممکنه گاهی یه چیزایی تو دهنت باشه میخوام هرجا بهت فشار اومد بشکن بزنی حتی با این که پنجه-" چانیول ادامه ی حرفشو میخوره و میچرخه چون بکهیون چهار دست و پا دور خودش میچرخه و از این آزادی لذت میبره. به چانیول نگاه میکنه. نشانش صدا میده.
"ببخشید چی؟"
چانیول همون قیافه ای رو به خودش میگیره که وقتی با هم رفتن بغ وحش گرفته بود. بسته ی لوب رو برمیداره و رو تخت میره و سرشو تکون میده "این واسه قلب من زیادیه"
بکهیون نیشخند میزنه و دو زانو رو تخت میشینه و با پنجش به چانیول میزنه "هی این ایده ی تو بود"
"هیچ وقت انقد از مقصر بودن خوشحال نبودم" چانیول سیلی ای بالای رون بکهیون میزنه "بچرخ"
بکهیون با کمال پر رویی یه دور کامل میزنه. بالاخره قراره یه پاپی باشه. چانیول با یه دست کنار شونش متوقفش میکنه
"بمون"
بکهیون میخنده، با صدای پر قدرت چانیول مور مور میشه. چانیول پاهاشو باز میکنه. صدای باز شدن چیزی میاد و بعدش حس انگشت هاش چانیول که دور ورودیش میچرخن به ناله میندازنش. بکهیون پیشونیش رو ملافه میاد. چانیول از پشت رو تخت قفلش میکنه و آروم آمادش میکنه. هر چند بکهیون الان یه هفتس که آمادس. باسنشو عقب هل میده تا انگشت های چانیول رو بهتر حس کنه.
چانیول اما عجله ای نداره و بکهیون میفهمه این تنبیهشه. دست چانیول آروم حرکت میکنه و سانت به سانت بدن بکهیون رو به فاک میده. یه جور دردناکی آروم یه انگشتو هی داخل میبره و بیرون میاره. بکهیون ناله میکنه
"اوه لطفا لطفا کوتاه بیا"
چانیول نادیدش میگیره. وقتی انگتش کامل داخل بکهیونه خمش میکنه. فقط چند تا حرکت لازمه تا جای پروستات بکهیون رو پیدا کنه. بکهیون صورتشو به ملافه فشار میده و گریه میکنه و درد میکشه. چانیول دور اون نقطه رو دایره میکشه. بکهیون باسنشو عقب هل میده. باسنش با کف دست چانیول تماس داره. میخواد پر باشه اما الان اون جوری که دوست داره نیست. بکهیون بیشتر میخواد
چانیول انگشت دیگه ای اضافه نمیکنه. انقد میمونه تا بکهیون دیگه خودشو تکون نده. فقط وقتی ثابت میشه چانیول انگشت وسطش رو هم اضافه میکنه
"قشنگ و آروم مثل یه پسر خوب"
بکهیون نفس عمیقی میکشه و خودشو کنترل میکنه و خودشو به تا انگشت وارد شده داخلش فشار میده. چانیول برای جایزش کمرشو میماله.
شکمش رو ملافه هاس و خیلی سخته خودشو با انگشت های داخلش نکنه. اما میکنه. میلرزه و انقد میمونه که چانیول بالاخره تصمیم میگیره که بکهیون به اندازه ی کافی خوب بوده و انگشت ها رو ازش بیرون میکشه و دوباره واردش میکنه. حرکات قیچی مانند رو شروع میکنه و بکهیون رو باز میکنه. انقد به حرکت هاش ادامه میده تا بکهیون خیس میشه، داره با حس عالی بودن و زجر کشیدن پرواز میکنه. چیزی که خیلی میخوادش.
وقتی چانیول عقب میکشه بکهیون میتونه هوا رو توی حفره ی باز شدش حس کنه. بکهیون میخواد برگرده و حس کنه که چانیول بازش کنه اما یادش پنجه هاش میوفته و نمیتونه. چانیول با پلاگ برمیگرده. میخواد چیزی بگه اما ناله کردن لذت بخش تره. سرشو برمیگردونه و به چانیول نگاه میکنه. میتونه حس کنه که یکی از گوشا رو تخت فشار داده میشه. یه نفس عمیق میکشه و چانیول پلاگ آغشته به لوب رو واردش میکنه. بکهیون رو پر میکنه و کاری میکنه که ناله کنه
ادامه ی پلاگ یعنی دم به پشت رون بکهیون میخوره. باسنشو تکون میده و دم تکون میخوره و پلاگ داخلش بیشتر فرو میره. انگشت های بکهیون توی دستکش پیچ میخورن. فاک اره. تا چانیول ولش میکنه دوباره رو چهار دست و پا بلند میشه. سخت و خیسه و میتونه حس کنه آلتش چکه میکنه و ملافه رو خیس میکنه. دست چانیول رو روی بالاتنش حس میکنه. بکهیون به خودش نگاه میکنه.
یه هارنس سیاه و براق دور قسمت بالایی شکم بکهیون رو میگیره و بسته میشه و با یه سری نوار های سیاه به قلادش وصل میشه. چانیول دوتا دیگه از اونا رو هم برمیداره و به هم وصلشون میکنه. این خط های مشکی روی سینه بکهیون یه ویوی فوق سکسی بهش میده که بکهیون نمیتونه درکش کنه. سرشو بلند میکنه و گوشاش سوت میکشن.
چانیول بلند میشه و اخرین وسیله ها رو هم میاره. یه بند قلادس. به پشت هارنس وصلش میکنه و میذاره یه طرف بیوفته. "اگه اینو اینجا ببندم اگه خیلی هیجان زده شدی میتونی بکشیش و به گلوت صدمه بزنی" بدون این که بپرسه میگه "به علاوه تو باید بتونی کامل حرکت کنی. چکش کن برام"
بکهیون کنجکاوانه رو دایره میچرخه. همه چی درسته، هیچی اذیت نمیکنه. وقتی کارش تموم میشه بالا، به چانیول نگاه میکنه، چانیول داره لبخند میزنه
"چه حسی داری؟"
بکهیون میخواد جواب بده اما دوباره فکر میکنه. یه صدای کوچولو میده. لبخند چانیول بزرگ تر میشه. دستشو تو جیبش میبره و یه توپ پر از ستاره های درخشان رو در میاره. بکهیون میشینه. داره تو افکارش غرق میشه. خوشحاله و امنیت داره، قراره با چانیول بازی کنه. میخواد که اونم خوشحال باشه
چانیول جلوتر میاد و بکهیون با پنجش رو پاش میزنه، دستشو واسه توپ دراز میکنه اما نمیتونه بگیرتش. چانیول خوشحال میشه. یه جوری نگهش میداره که دستش بهش نرسه. یه دستشو دور کمر بکهیون میپیچه و عقب میکشتش.
"تو کیوتی ولی نمیدونستم انقد"
بکهیون میخنده و دوباره خودشو واسه گرفتن توپ کش میده. چانیول عقب نگهش میداره "ا ، ا ، من یه پاپیه حرف گوش کنو آوردم اینجا؟"
بکهیون میشینه، وقتی میشینه پلاگ بیشتر توش فرو میره، صدا میده ولی تکون نمیخوره. خودشو آروم میکنه. کارش خوبه. چانیول معمولا قبل از بازی آرومش میکنه اما الان وضعیت فرق میکنه. اون خیلی تحریک شده، بیشتر از اون چیزی که بتونه آروم باشه. بکهیون میخواد که بازی کنه، میخواد نوازش بشه و بعدش میخواد که چانیول بکنتش. به همین ترتیب
چانیول به نظر راضی شده. به زمین اشاره میکنه و بشکن میزنه "برو پایین، پاپی رو تخت نمیمونه"
بکهیون رو زمین میاد و چانیول بلافاصله توپ رو ول میکنه. بکهیون سمتش میره. خیلی کوچیک تر از توپ توی مغاز و بکهیون به راحتی میتونه تو دهن بگیرتش و بیارتش. یاد گگ میوفته و میلرزه. به چانیول نگاه میکنه که لب تخت نشسته و یه صدای ریزی از خودش در میاره
بکهیون سمتش برمیگرده و چانیول یه دستشو براش دراز میکنه. بکهیون احتیاط میکنه که توپ رو درست تو کف دست چانیول بندازه. وقتی توپ کف دستش میوفته، سر بکهیون رو سریع یکم نوازش میکنه. بکهیون نیشخند میزنه. این فانه. باسنشو تکون میده و پلاگ توش تکون میخوره و ستون فقراتش با لذت درد میگیره. دم پفکیش هم تکون میخوره
"این جوری خیلی خوشگلی" چانیول زمزمه میکنه "الان میفهمم چرا مردم حیوون خونگی هاشونو میاوردن زیرزمین. فک کن همه تو رو ببینن که واسه من این شکلی شدی."
بکهیون ناله میکنه. هیچ وقت فکر نمیکرد انقد شجاع باشه اما حتی با فکر کردن بهش مثل چی هات شده. تصور این که تو یه مکان عمومی کنار چانیول، در حالی که روی پاش لم داده در حالی که گوشاش رو سرشه و قلاده داره. بندش دست چانیوله.
چانیول تمام مدت به قیافش نگاه میکنه، وقتی بکهیون سرشو به دستی که توپ توشه میماله، مردمک چشماش گشاد میشن. مچشو لیس میزنه. انقد سرشو به دست چانیول فشار میده تا ماساژ میگیره، دوباره توپ رو میندازه. بکهیون عاشق اینه که قرار نیست بهش کنه. قراره فقط باشه، اون چانیول رو داره. سرگرمی و عامل تحریک همیشگیش که به همه چیز رنگ خاصی میده. وقتی چانیول یادش میره تا فاصلشو حفظ کنه و روی زمین زانو میزنه بکهیون به سرعت به سمتش میاد. توپ رو روی پاش میندازه و با گذاشتن دست هاش رو رون هاش از چانیول بالا میاد، لبه ی آستین تی شرتشو با دندون میگیره و عقب جلو میکنتش. توپ رو پیدا میکنه و میخنده انگار که بکهیون کیوت ترین چیزیه که دیده. بکهیون لعنتی به خودش افتخار میکنه
انقد بازی میکنن تا بکهیون خسته میشه و ناله میکنه. سخت تر از چیزی که فکرشو میکرد. راه رفتن چهاردست و پا.. پاهاش یکم میلرزن
چانیول بعد از پرتاب آخرین توپ کمر بکهیون رو میگیره و بلندش میکنه و از پشت رو تخت میخوابونتش. بکهیون تعجب میکنه و تو خودش جمع میشه. چانیول شکم و سینشو میماله، هرجایی رو که هارنس میذارع ماساژ میدهو بکهیون میخنده، تلاش میکنه دستشو کنار بزنه ام نمیتونه. چانیول دلش میخواد بهش بگه که چقد پسر خوبی بوده. این که چقد خوب توپ رو برگردونده و چقد بهش افتخار میکنه.
ذهن بکهیون الان راضیه ولی به حسش با وقت هایی که با کنترل چانیول تو خلسه میرفت فرق داره. مثل همیشه بکهیون با اجرای دستور های چانیول تحریک شده اما لزومی نداره که به کام برسه. یه چیزی تو بدنش هست که هر وقت تکون میخوره بهش یاد آوری میکنه که با چانیوله و همه ی کاری که بکهیون باید بکنه، لذت بردنه، یکم تو خلسس. بکهیون میدونه که وقتی چانیول آروم میشه و دستشو میبره تا افسارو بگیره ممکنه عوض بشن. اما اونا هنوز همون کسایین که بودن.
چانیول وایمیسته و بکهیون چهار دست و پا میشه. هنوز یکم نفس نفس میزنهو حرکتش پلاگ رو به پروستاتش میزنه و تکون میخوره و جاشو درست میکنه. یه خط باریک از پریکامش چکه میکنه. بکهیون هنوزم سخته. ممکنه خسته باشه اما نمرده نه با چانیولی که خیلی جذاب وایساده
چانیول بند قلاده رو میگیره و بکیهون دوباره رو زمین میاد. از این زاویه باید بالا رو نگاه کنه تا بتونه با چانیول چشم تو چشم بشه و میتونه ببینه که چانیول تحت تاثیر لخت بودنش و پوشیدن وسایل کینک قرار نگرفته. چانیول ته بند رو دور مچش میپیچه "بشین"
بکهیون میشینه. تغییر وضعیتش باعث میشه مقداری از پریکامش جلوتر بپاشه. آلت بکهیون نبض میزنه. نایلون ها لیزن و بکهیون سرجاش وول میخوره. دمش پشت پاشو قلقلک میده
"پسر خوب حالا،" چانیول یه دستشو رو سر بکهیون میذاره و نازش میکنه "میخوام بهت یه انتخاب بدم. ما میریم آشپزخونه چون انگار خسته شدی و به یه نوشیدنی نیاز داری. وقتی خوردی میتونیم هم همین جوری ادامه بدیم هم میتونیم ببرمت تو تخت و جور دیگه ای این بازی رو تموم کنیم. همش به خودت بستگی داره"
بکهیون سرشو بالا میاره و جدی بهش فکر میکنه. چانیول دوسش داره و با ناز کردنش کاری میکنه احساس دوست داشته شدن بکنه. همیشه تو خلسه فکر کردن ساکت تره ولی بکهیون میخواد حس کنه. اما میدونه که تموم شدن از یه راه دیگه چیا رو داره و اون بیشتر میخواد. اونا رو میخواد. اما تو یه لحظه.. امشب تا الان همه چیز خیلی خاص بوده.
توپه که باهاش بازی میکردن جلوی پای چانیوله و بکهیون جلوتر میکشتش. اون واقعا ستاره های درخشانی رو که توی توپ تکون میخورن دوست داره. وقتی بکهیون توپ رو بین دندون هاش میگیره و سرشو بالا میگیره و به چانیول نگاه میکنه
"و میتونی اسباب بازیتو بیاری"
چشم های بکهیون خط میشه و راضیه. هارنس کشیده میشه و چانیول از اتاق بیرون میره. بکهیون به دنبالش راه میوفته، راه رفتن روی پد ها با راه رفتن روی زمین سخت خیلی فرق داره. این که لخت لخت به جز چند تا تیکه پلاستیک و هارنس توسط چانیول هدایت بشه یه جایی از وجودشو قلقلک میده. اگه یکم تند تر بره بندش کشیده میشه و دستور رو میفهمه. سرعتشو با سرعت چانیول هماهنگ میکنه.
وقتی به آشپزخونه میرسن چانیول حرکن بکهیون رو با بند کنترل میکنه و آرومش میکنه "بشین بمون"
بکهیون ثابت میشه و بازم میشینه. پلاگ باز هم توش فرو میره. چشماشو میبنده و یکم پاهاشو باز میکنه. چانیول با انتهای بند قلادش به نوک بینیش میزنه. بکهیون بهش نیشخند میزنه. چانیول ابروشو بالا میندازه
"قرار نیست بهت اسپنک بزنم چون پاپی ها آزادی ای رو دارن که من به سابام نمیدم. کاری نکن مجبورت کنم رو زمین بخوابی"
بکهیون با درک جملش چشماش گشاد میشه
"میتونم بگم داری به چی فکر میکنی و نه. هر تنبیهی واسه وقتیه که انقد کیوت نیستی"
هنوز.. بکهیون از فرصت استفاده میکنه خودشو نزدیک پای چانیول میکشه و خودشو بهش میماله. چانیول بعد از چند ثانیه بند قلاده رو میگیره و بالا میکشه. بکهیون دست هاشو روی شکم چانیول میذاره و بلافاصله دست چانیول رو سرش میاد و نوازشش میکنه
"من حرفمو پس میگیرم. این تجربه ی افتضاحی بود" چانیول میخنده و خم میشه تا پیشونی بکهیون رو ببوسه "خیلی کیوت شدی و این یعنی قراره واست خیلی بد تموم شه"
بکهیون بالاخره توپ رو میندازه و شروع میکنه به خندیدن. چانیول بغلش میکنه و دستشو هر جایی از بدن بکهیون که بتونه میکشه. بکهیون خودشو به چانیول فشار میده تا بلکه یکم از فشار آلتش کم بشه. چانیول تا موقعی بهش اجازه این کارو میده که ناله نکرده. به محض این که ناله ی ظریف و کوچولویی از دهنش خارج میشه بند قلاده رو میگیره و عقب میکشتش.
"نذار روزنامه ی لوله شده رو بردارم. میدونی که اجازشو دارم"
آلت بکهیون تکون میخوره. دوباره روی چهار دست و پا میاد و ناله میکنه. یه حس اذیت کردنی تو صورتش هست چون چانیول لباشو لیس میزنه و نفس کوتاهی میکشه. بکهیون رو سمت آشپزخونه میچرخونه "فک کنم میدونم چی میخوای انتخاب کنی. زود باش"
بکهیون آروم راه میره.. میمونه.. چطور دلش واسه دیدن این تنگ شده بود؟ بسته روی میز حواسشو پرت میکنه
یه کاسه ی آبی کوچیک رو زمین کنار یخچاله. رو قسمت استیلش حرف B حک شده و بکهیون میتونه گرما رو حس کنه که سمت آلتش میره و تکونش میده. فقط با فکرش.. بکهیون جلوتر میره و نگاش میکنه باید خم بشه تا بتونه از کاسه آب بخوره که این کار همزمان هم هاته و هم سخت و عجیب. بکهیون یاد وقتی میوفته که از چان میخواست کاری کنه که خجالت بکشه و تحریک بشه، چهار دست و پا راه بره و منتظر دامش بمونه تا بهش اجازه بده وارد اتاق بشه..
چانیول بند قلاده رو ول میکنه و فشار روی بالاتنشو آزاد میکنه. بکهیون خم میشه و  ساق هاشو روی زمین میذاره. باسنش رو هواس و مغزش با سرعت یه مایل در ساعت حرکت میکنه و آب رو بدون این که بفهمه میخوره. بیشتر از اون چیزی که فکرشو میکرد بهش احتیاج داشت. وقتی سیر میشه دوباره میشینه. یه نگاه کافیه تا بفهمه چانیول صبورانه اونجا وایساده تا آبشو بخوره و مثل همیشه مراقبشه. اما بکهیون تصمیمشو گرفته. زمان بازیشو داشته، ناز و نوازش هم شده و الان واقعا لازم داره تا به فاک بره
"زرد" بکهیون با اعتماد به نفس میگه. تو یه ساعت گذشته اولین کلمه ایه که میگه و همین کلمه باعث میشه از حس پاپی بودن دربیاد. شاید نگران استفاده ازش بود اما چانیول فقط لبخند میزنه و خم میشه و پد هاشو باز میکنه
بکهیون پاهاشو میکشه و چانیول بدنشو باز میکنه ولی میذاره هارنس و قلاده بمونن. پد های بازوشم باز میکنه اما وقتی به پد های پاهاش میرسه بکهیون سرشو تکون میده. اون جوری که سکسی به نظر میرسن رو دوست داره. چانیول بعدش گوش ها رو برمیداره.فقط تحت مراقبت چانیول بکهیون بالاخره خودشه
چانیول بلندش میکنه و روی یکی از صندلی های آشپزخونه میشینن. بکهیون روی رونش تکون میخوره. هم برای حس پلاگ و هم برای حس سختی چانیول زیرش. چانیول میزنتش تا حواسشو جمع کنه
"راجبش چی فکر میکنی؟"
بکهیون چینی به بینیش میده و تلاش میکنه با وجود تحریک شدن و مه غلیظ ذهنش کلمه ها واضح باشن. یه جایی تو ذهنش میدونه چانیول چرا باهاش حرف میزنه، میخواد جو رو عوض کنه. بهش تایم بده تا بیشتر خودش بشه. بکهیون از پوزیشنشون هم ممنونه. تکون نمیخوره و تمرکز میکنه "خیلی امنه" بالاخره جواب میده. گرمی چانیول دورشو میگیره "خیلی ملایم. اینو دوست داشتم که تونستم خیلی راحت راضیت کنم. وقتی من خوشحال بودم توام خوشحال بودی. من همیشه از این خوشم میاد."
چانیول نیشخند میزنه "بقیه قبل از این که چیزای دیگه ی این مدل زندگی رو امتحان کنن اینو امتحان میکنن. میدونستی؟ خیلی کینک سوییت تریه. اما تو از همه چی خوشت میاد واقعا تعجب نکردم که دوسش داشتی"
بکهیون دست هاشو دور گردن چانیول میندازه و حس میکنه نایلون ها به پای چانیول میخوره. فقط دست های دور کمر بکهیونه که ثابت نگهش داشته "میتونیم سری بعدی بیشتر امتحانش کنیم. شاید." روی پای چانیول تکون میخوره تا ببینه چشماش تاریک میشن "شاید وقتی که خیلی هورنی نیستم؟"
دست چانیول تا هارنس بالا میاد و میگیرتش و میکشتش "واسه همینه بهت حق انتخاب دادم. بعضی ها به این سکس هم اضافه میکنن اما من میخواستم انقدر باهات بازی کنم تا خوابت ببره. میخواستم وقای سکس کنیم که خودت باشی"
"میشه؟" بکهیون خودشو جلو میکشه و کنار لب چانیول رو میبوسه "انجامش بدیم؟ فقط من و تو؟"
چانیول یه ثانیه صبر میکنه "رنگ؟"
"سبز" بکهیون جلوی لب چانیول نفس میکشه "من همینجام"
چانیول بلند میشه و بکهیون داد میزنه. پشتش به یه چیز محکم میخوره. بکهیون میخنده. میز آشپزخونس.
"توام همونقدر که من خودمو نگه داشتم نگه داشتی؟"
چانیول یه دفعه هارنس رو میکشه و بکهیون رو میبوسه. یه دستش سمت آلتش بکهیون میره و حرکات دایره وار رو شروع میکنه. بکهیون به گریه میوفته. توی حلقه ی دست چانیول ضربه میزنه. نمیتونه کار دیگه ای بکنه. خیلی وقته تحریک شده و نزدیکه و حالا چانیول داره محکم پمپش میکنه و دستشو از سر تا تهش میکشه. بکهیون کمرشو صاف میکنه. صب کن
"بسه بسه" بکهیون دهنشو کنار میکشه "الان میام" ناله میکنه و پاهاشو روی میز تو خودش جمع میکنه. حفرشو برای چانیول به نمایش میذاره. دم پایین میوفته و ورودی پف کرده بکهیون رو میکشه و اگه همین الان چانیول درش نیاره بکهیون عصبانی میشه "تو قول دادی"
چانیول نیشخند میزنه و صورتش باز میشه. انگشتشو پایین، سمت جایی که صورتیه و ورم کرده میبره و آروم دور پلاگ میکشه. بکهیون دندون هاشو رو هم فشار میده و ناخن هاشو پشت گردن چانیول فشار میده و ادب و همه چی رو فراموش میکنه "تروخدا زود باش" ناله میکنه
چشم های چانیول دوباره سمت بالا برمیگرده. بکهیون میدونه که نباید اینو میگفت. چانیول بلافاصله دستشو رو هارنس میذاره و انگشت هاشو باز میکنه. خم میشه و بند قلاده رو که در آورده بود برمیداره. تماس دست بکهیون رو نگران میکنه که همه چیز رو خراب کرده اما همزمان یادش میندازه که این چانیوله و تنها نیست. قراره تنبیه بشه. چانیول هارنس رو میگیره و بکهیون رو از روی میز پایین میاره و میچرخونتش
"تو حرف دامتو اجرا نمیکنی بیبی. مهم نیست چقدر خوشگل شده باشی" صدای چانیول جدیه اما یه دستشو تو موهای بکهیون میبره و شروع میکنه "پاهاتو باز کن و باسنتو بده بیرون"
بکهیون کاری که بهش گفته شده رو انجام میده. میز رو میگیره و باسنشو بالا میده. حس میکنه چانیول پلاگ رو میگیره و بیرون میکشه. فاک. بکهیون باسنشو فشار میده. انگشت هاش کف دستش جمع میشن. میتونه خالی بودنشو حس کنه. لوب ازش بیرون میچکه و با پریکامی که قبلا ازش چکیده بود قاطی میشه و همه جا رو خیس میکنه. یه نفس میکشه و صدای بعدی که شنیده میشه صدای زیپ شلوار چانیوله. یه دست دور گردنش میپیچه و قبل از حرف زدن با دندوناش یه گوششو گاز میگیره
"ساب کوچولوی هرزه ی من " بکهیون انتظار داره بند کف دست چانیول محکم رو باسنش بخوره اما چانیول جلوی صورتش میگیره و سر آلتشو بدون هیچ زحمتی توش هل میده "گازش بگیر. نمیخوام زبونت چیزیش بشه."
بکهیون بند رو گاز میگیره. مزه ی غلیظ چرم تو دهنش پخش میشه و چانیول کامل خودشو واردش میکنه. بکهیون یه صدای خفه میده و میلرزه. دندون هاشو رو چرم فشار میده تا دهنشو بسته نگه داره. چانیول خودشو عقب میکشه تا دوباره توش ضربه بزنه. فاک آره. با این که خیلی به هم ریخته اما بازم این همه ی چیزیه که بکهیون میخواست و قراره بیاد.
یه صدایی میاد. بکهیون یادش میاد که اونجا همیشه یه ظرف بوده.. چانیول سمتش دراز میشه و بعدش بکهیون گیره ی لباسی رو روی نیپلش حس میکنه. صدای خفه ای میده و بهش نگاه میکنه. میسوزه. بکهیون نا امیدانه به چانیول نگاه میکنه که گیره ی دیگه رو هم به اون یکی نیپلش میزنه و ضربه ی بعدی رو توش میزنه. گیره ها سنگینن و تکون میخورن.
"الان.." چانیول یه دستشو رو سینه ی بکهیون میکشه و گیره رو تکون میده. صداش بمه و با گیره ها بازی میکنه و کاری میکنه که بکهیون ناله کنه. حواسشو جمع میکنه و سابشو میاره تو خط "واسه  بی ادب بودن متاسفیم؟"
بکهیون دهنش پره و سرشو تکون میده. آره. واقعا هست. بهتر از هر کسی میدونه که باید به فرمان های دامش گوش بده مثل یه هرزه ی هورنی
چانیول دستشو از گیره ها میکشه و سرعت حرکاتشو کم میکنه. خودشو بیرون میکشه و آروم دوباره داخل میشه تا دوتاشون قرمز میشن "خوبه بیبی بوی. نفس بکش"
بکهیون نفس عمیقی میکشه و به کلمه های چانیول گوش میده. اکسیژن های اضافی سینه ی سوزان بکهیون رو آروم میکنن. بکهیون سینش بالا پایین میشه. هنوزم دارتش.. خلسه نرمشو.. مثل وقتی که چانیول بهش اسپنک میزد.
"درستو یاد گرفتی. بهت افتخار میکنم" چانیول گیجگاهشو میبوسه و یه طرف بند توی دهن بکهیون رو میگیره "رنگ؟"
بکهیون لبشو لیس میزنه بدون هیچ شکی "سبز"
چانیول صورتشو چک میکنه. بعد سرشو تکون میده و جوابشو قبول میکنه. این فکر به سرعت از سر بکهیون میگذره که اگه بخواد و لازم داشته باشه چانیول بلافاصله همه چی رو تموم میکنه. قلب بکهیون تند تند میزنه و خودشو به چانیول میماله و میخواد بند رو دوباره تو دهنش بذاره. چانیول امتحانی خودشو توش فشار میده و بکهیون میلرزه پس دوباره کارشو تکرار میکنه.
"هنوزم میخوای دهنت پر باشه بیبی؟" کلمه هاش سافتن "یا میخوای درش بیارم؟"
بکهیون سرشو تکون میده. دهنش بازه. هر وزنی روی زبونش شیرینه و باید روش کار کنه تا نگهش داره و بتونه وسوسه ی درآوردنش با دست رو از سرش بندازه. نگه داشتن یه چیزی تحریکش میکنه. چانیول بند رو دوباره تو دهنش میذاره. بکهیون صدای خوشحالی میده و گازش میگیره.
چانیول لبخند میزنه و به دنبالش ضربه ی دیگه ای داخلش میزنه. رو عصب هایی که توی بدن باعث میشن ستاره ها رو ببینه کار میکنه. بکهیون ناله میکنه و بیشتر میخواد. روی ساق هاش پایین میاد و به چانیول زاویه ی بهتری میده. چانیول بلافاصله متوجه میشه دستاش رو روی باسن بکهیون میذاره و آلتش رو از از بین لوب توش هل میده و فاک  آره همینه.
بکیهون از صدای برخورد بدن هاشون و صدایی میز که بعد از هر ضربه ی چانیول میده لذت میبره. همه ی حس هاش قاطی شده. چانیول تا نوک انگشت هاش بالا میکشتش و هر بار ضربش نوک آلتشو به پروستاتش میزنه. بکهیون نمیتونه ساکت بمونه. حس میکنه که چانیول روش خم میشه و چیزی رو تو گوشش زمزمه میکنه که بکهیون خودشو بهش میچسبونه. سر چانیول رو کمر بکهیون میوفته و این یعنی نزدیکه. بکهیون کمرشو خم میکنه و با همه ی توانش خودشو به هرچی چانیول بهش داده فشار میده
"خیلی تنگی بیبی" چانیول ناله میکنه "خیلی گرم. میتونم نبضتو داخلت حس کنم.. فاک خیلی خوب قبولم میکنی" چونه ی بکهیون رو میگیره و به یه سمت میچرخونه "میخوای بیای؟"
بکهیون نا امیدانه سرشو تکون میده و چانیول بوسه ای رو گوشه ی لبش کنار بند میذاره "تو قراره بهم اعتماد کنی و هر وقت ددی میگه بیای حالا اگه فهمیدی بشکن بزن"
اوه خدایا لطفا.. آره..بکهیون یه دستشو از میز جدا میکنه و بشکن میزنه. چانیول دستشو میندازه و دوباره باسنشو میگیره. با سرعت قبل ضربه هاشو عمیق و محکم داخلش میکوبه. بکهیون از لذت خفه میشه و چشم هاشو میبنده. با هر ضربه بدنش تکون میخوره.. فقط واینستا..
دستای چانیول کارای جدایی میکنن. یکیشون باهاش بازی میکنه و به اومدن نزدیک ترش میکنه انقد که بکهیون سرگیجه میگیره و دست دیگش رو هارنسه و وقتی میفهمه بکهیون دیگه نمیتونه تحمل کنه گیره ها رو برمیداره. خون یه باره به سمت آلتش میره فاک فاک.
"الان"
بکهیون تکون میخوره. دستور چانیول سمت اومدن هلش میده و خالی میشه. چانیول خودشو توش قفل میکنه و باسن برهنه ی بکهیون رو از پشت میپوشونه. بکهیون میتونه حس کنه چانیول وقتی توشه و خودشو رها میکنه حتی بزرگ تره. سوراخ بکهیون پر میشه. فاک آره
چانیول وزنشو روی یه بازوی لرزونش میندازه تا روی بکهیون نیوفته. قلب هاشون تند تند میزنه. دست چانیول فک بکهیون رو ماساژ میده تا بند رو ول کنه. چانیول چرم رو اون ور میندازه و دستشو رو میز میذاره تا سر بکهیون جای میز روی دستش استراحت کنه. بعد هم خم میشه بکهیون رو بغل میکنه. بکهیون اکسیژن رو توی ریه هاش میکشه و پلک میزنه.. کم کم آثار خلسه در حال از بین رفتنن. روی انگشت های چانیول ناله میکنه. هوای خنک عرقشو خشک میکنه
"عزیزم؟" چانیول سرشو بالا میاره و گوش بکهیون رو میبوسه "باید تکونت بدم و الا بدنت میگیره"
صدایی از زور خستگی از گلوی بکهیون بیرون میاد و خودشو به دست چانیول میماله. پاهاش کار نمیکنن. این چانیول رو به خنده میندازه
"نه نمیتونی کل شب اینجا بمونی. بجنب"
بکهیون پر از احساساته و تنها چیزی که میخواد اینه که بغل بشه. سردی بیرون توی سرش به دنبال گرمای مه خلسه میره. بکهیون میلرزه.
چانیول حسش میکنه چون تا جایی که بتونه میمونه. گرمای یه ملافه پشت بکهیون رو میگیره و اونو نرم میکنه. یه نوار غلیظی از کام ازش پایین میریزه
چانیول فقط انقد ازش فاصله میگیره که بتونه چند تا دستمال کاغذی رو خیس کنه و بتونه تمیزش کنه اما بکهیون میدونه که حموم لازمه چون بدون کاندوم خیلی کثیف میشه.
وقتی بکهیون کمرشو صاف میکنه تازه میفهمه چقد پره. بلافاصله پاهاشو به هم فشار میده. چانیول میبینتش و نیشخند میزنه. تا دستشویی کمکش میکنه. بکهیون نگاهشو از دست نمیده. میدونه چانیول چقد دوست داره وقتی میبینه که از کامش پره.
بکهیون به محض ورود به دسشویی نزدیکه سر بخوره اما چانیول میگیرتش. چانیول آخرین وسیله ها رو هم از بدنش جدا میکنه و حواس بکهیون رو با بوسه ها نوازش ها پرت میکنه. این به بکهیون اجازه میده تا با خیال راحت اونا رو در بیاره.
چانیول وسیله ها رو کنار سینک میذاره و آب گرم رو باز میکنه. وقتی برمیگرده بکهیون بغلش میکنه. بین پاهاش کثیفه اما کوچیک ترین اهمیتی بهش نمیده و فقط میخواد دوست پسرشو بغل کنه. چانیول اطاعت میکنه و تا هر زمانی که بخواد تو بغلش فشارش میده "برو تو خودتو گرم نگه دار. زود میام. میرم وسیله ها رو بذارم بیرون و میزو تمیز کنم."
بکهیون سرشو تکون میده. میره تو وان و پرده رو پشتش میکشه. چانیول بیرون میره و هرجایی که میره انقدی سر و صدا میکنه که بکهیون بتونه بفهمه کجاس. این فوق العادس
بعد از حمام طولانیشون، چانیول مطمئن میشه که بکهیون کاملا تمییز شده و پماد لانولین رو به نیپل هاش میماله. این بازیه خطرناکیه که بکهیون انگشت هاشو تو موهای خیس چانیول میبره و تکونش میده. چانیول میبره و زیرپیرهنشو به بکهیون قرض میده تا باهاش بخوابه. بکهیون اجازه ی اینم داره که هر چقد دلش میخواد از فریزر بستنی برداره
تو تخت میخورنش. لپ تاپ چانیول رو شبکه ی نتفلیکس رو پاش روشنه. هنوز یه رب هم از قسمت آخر گیم او ترونز نگذشته که خوابش میبره. بکهیون برمیگرده آشپزخونه، کاسشو خالی میکنه و میشورتش بعد از برگشتنش به اتاق خواب توپ رو روی پاتختی کنار گوشیش میذاره. لپ تاپ رو میبنده و خودشو بغل چانیول زیر ملافه میچپونه. بازوی چانیول دراز میشه و نزدیک میکشتش حتی با این که خوابه دلش این نزدیکی رو میخواد.
یه ستاره ی کوچیک تو تاریکی میدرخشه.

[Completed] •⊱ Revelations ⊰• (ChanBaek) Persian TranslationWhere stories live. Discover now