پلک های خستش رو از هم فاصله داد و سعی کرد توی جاش تکون بخوره اما با وجود کیونگسو این اتفاق عملا نشدنی بود.
همیشه عادت داشت توی خواب پتوش رو بغل بگیره و وقتی کنار هم میخوابیدن چه جایگزینی بهتر از جونگین؟
به چهره ی غرق در خوابش خیره شده بود و با یادآوری چند روز قبل که تونسته بود متوجه گذشته کیونگسو بشه لبخند کمرنگی روی صورتش نشست.
با فاصله گرفتن پلک های کیونگسو از هم لبخند عمیقی زد تا موقع بیدار شدن ببینتش. کیونگسو با دیدن بیداری جونگین لبخند عمیقی زد و دستش رو محکم تر دور کمرش حلقه کرد.
+جونگین؟
_بله
+امروز میریم باشگاه؟
چشم هاش رو توی حدقه چرخوند و با لحن جدی تری گفت: فقط من میرم. تو نمیای.
+چرا؟!
_چونکه...اینجا بمونی بهتره. میتونی چندتا کتاب هم بفروشی.
+ولی من میخوام باهات بیام جونگین! بزار بیام دیگه. چرا نمیخوای بیام؟ من تازه ورزش کردنو شروع کردم. نمیخوام ولش کنم!
چشم هاش رو برای لب های آویزون کیونگسو چرخوند و با دلخوری گفت: چون میای اونجا کلا حواست پرت میشه! حتی درست ورزش هم نمیکنی.
+پرت؟ پرت چی؟
_پرت چی؟ از من میپرسی؟ هی به اون پسره ی احمق که هیکلش بزرگ تر از منه خیره میشی انگار فقط اون اونجا وجود داره. حتی حرفایی که بهت میزنم رو هم نمیشنوی.
چند ثانیه با گیجی بهش نگاه کرد و با تحلیل جملاتش ابروهاش بالا پریدن. شاید خودش هم متوجه این موضوع نشده بود! میدونست پسر درشت هیکل توی باشگاه توجهش رو جلب کرده اما نه انقدری که جونگین بخواد به خاطرش ناراحت یا عصبانی بشه. اون حتی اسم پسر رو هم نمیدونست.
+دیگه اصلا باهاش کاری ندارم. فقط به حرفای تو گوش میدم. اصلا هرکار بگی میکنم؛ خوبه؟ خب منم...میخوام همون کارایی رو بکنم که تو میکنی! وقتی دست بهت میزنم خیلی سفت و باحالی! منم میخوام اینطوری بشم!
با دیدن نگاه نرم شده ی جونگین لبخند پررنگی زد منتظر تاییدش موند.
*****
_کیونگسو بلند شو. یکم دیگه مونده. بعدش استراحت کن.
+نه! نه توروخدا! دیگه نمیتونم! دارم میمیرم!
دستش رو روی موهای عرق کردش کشید و با نشون دادن خیسیش دوباره شروع به غر زدن کرد.
+نگا دارم آب میرم. هیچی ازم نمونده! توروخدا بسه!
_تو گفتی امروز بهم گوش میدی.
+ولی تو نگفتی میخوای منو بکشی.
_هی به خودت نگاه کن! از اولین جلست حسابی تغییر کردی کیونگ!
+واقعا؟
YOU ARE READING
Sinner Angel 🧚♂️
RomanceFiction: Sinner Angel Couple : Kaisoo Genre : Romance, Angst, Fantasy Writer : Honey Bee ......................................................................... کیونگسو هیچ وقت نفهمید چیزی که درگیرش شده نفرینه یا طلسم...اما میدونست هرچی که هست باع...
