Starter Note

709 36 14
                                    

سلام.
امیدوارم منو بشناسید و با فن فیکشنام آشنا باشید.
اول من یه سری توضیح بدم بعد برم سمت مقدمه و این چیزا.
این داستانم با فن فیکشنای دیگم فرق داره و دلیلش اینه که بیشتر حالت یه رمان به خودش گرفته تا فن فیکشن ولی خب از قسمتای 20 به بعد حالت رمان بودن و فن فیکشن گراییاش با هم برابر میشه.
این داستان خیلی وقته توی ذهنمه خیلی خیلی روش وقت و احساس گذاشتم پس لطفا لطفا اگه ازش خوشتون اومد یا منو میشناسید به دوستاتون معرفی کنید و با رای و کامنت بهم کمک کنید تا توان ادامه دادنشو داشته باشم.
شبی یه بخش شاید بزارم توی واتپد و اگه خیلی خیلی سرم شلوغ بود دو ی سه روز یکبار داستان رو آپدیت میکنم.
پس خواهش میکنم ازم حمایت کنید تا داستانم پیشرفت کنه.
مورد بعدی حقوق کپی رایت این داستانه که اگه قراره جایی گذاشته بشه باید من بدونم و حقوقش محفوظه.
حالا راجب سنگ آمیولت به چیزایی رو میگم:
"قدیمیا اعتقاد داشتن آمیولت یه سنگ جادوییه.
آمیولت تو انواع مختلفی وجود داره که یکی از اونا که ما میشناسیم سنگ چشم نظره که رنگه آبی فیروزه ای داره.
یکی از انواع آمیولت ها یه سنگ یشمیه که کمتر راجبش حرف زده شده اما اعتقاد براینه که اگه تعدادی ازین سنگ همراهت باشه از همه خطر ها در امان میمونی و این سنگ نجاتت میده بهت قدرت میده و زنده نگهت میداره.
این سنگ جادوی خاصی داره و حتی به عنوان سنگ محافظ قهرمانا یا ادمای بزرگ هم استفاده میشده."
وقتی داستان رو بخونید علت گذاشتن این اسم معلوم میشه.
و حالا مقدمه داستان : هر زخمی که از قلبت کم میشد خودم قوی تر میشدم و هر آسیبی که بهت میرسید من زجر میکشیدم..دکترا به این میگن جنون و من میگم عشق..گرچه فاصله بین جنون و عشق ..فقط یه بار صدا کردن اسمته!

اممم یه چیز دیگه.این پیج اینستگرام داستانه و هرچپتری اینجا گذاشتم اونجا هم میذارم و ادرسش :
@Amulet_ff
هستش.
ویه چیزی..هر چند قسمت ی بار میشه یه فصل و هر فصل یه اسم و یه مقدمه خاص واسه خودش داره.
این داستان اگه یه چیزاییش براتون آشنا بود (واسه دوستام) لطفا به روی خودتون نیارید :))
و یه چیز دیگه تا یه جای زیادی از داستان پسرای وان دی نمیان توش پس صبر کنید.
دیگه حرف دیگه ای ندارم جزاینکه لطفا بخونید و بهتون قول میدم پشیمونتون نکنم♥
~سوگند 94/1/31

Amulet ( Harry Styles Fan Fiction)Where stories live. Discover now