Chapter 1

67 15 0
                                    

{راوی}

صدای چیک چیک بارون توی جنگل به گوش میخورد و رد پا و خون های پسره مشکی پوش و زخمی رو پاک میکرد و باعث میشد دشمنای پسره جوان نتونن پیداش کنند.

پسر از شدت سرگیجه پاهاش میلرزید و نمیتونست درست راه بره مجبور بود برای ادامه دادن دستش رو به تنه درخت بگیره، تا اینجا ام با تکیه بر اراده فولادی ای که از بچگی پرورش داده بود ادامه داده بود وگرنه هرکسه دیگه ای جای اون بود تا الان بارها و بارها افتاده بود.

پسر لب های خیس از بارونش رو از شدت درد فشار داد و با اخرین توان گوشیش رو از جیبش در اورد و با چشمای تار شماره یک رو فشار داد.

بعد از چند بوق صدای همیشه سرشار از انرژی مرد تو گوشش پیچید.

جین:"فاک بهت ته، تو خواب نداری لعنتی؟ نصف شب زنگ زدی من و الفای عزیزمو و از وسط کار...."

قبل از اینکه حرفه امگا تموم بشه الفای زخمی وسط حرفش پرید و با ته مونده انرژیش زمزمه وار صداش کرد.

ته: "جین هیونگ"

جین انگار متوجه حاله بد تهیونگ شد و صداش رنگ جدیت گرفت و با صدای نگرانی پرسید.

جین:"چی شده ته؟ چرا صدات اینجوریه؟"

تهیونگ دیگه نای حرف زدن نداشت، میدونست دیگه چیزی تا بیهوشیش نمونده پس تمام انرژیش رو جمع کرد و با اخرین توانش قبل از بیهوشی گفت.

ته:"بیا اینجا جین"

این رو که گفت چشماش روی هم افتاد و دستش افتاد کنارش و گوشیی که جین پشتش داشت با داد صداش میکرد از تو دستش سر خورد کنارش زمین افتاد.

اونور خط جین درحالی که با سرعت لباس میپوشید تهیونگ رو صدا میکرد ولی هرچی داد میزد صدایی از تهیونگ شنیده نمیشد.

جین تو دنیای خودش غرق بود و تهیونگ رو صدا میکرد که با تکون داده شدنش توسط نامجون به خودش اومد.

به طرف نامجون برگشت و همونطور که سرسری لبش رو میبوسید گفت

جین:"ببخشید نامجونا میشه جی پی اس گوشی تهیونگ رو ردیابی کنی؟ "

نامجون که نگرانی جین رو دید همونطور که خودشم لباس میپوشید گفت

جون:"حتما جین نگران نباش، الان میدم درش بیارن"

این رو گفت و کتش رو روی لباساش پوشید و بعد از برداشتن اولین سوییچی که دید سریع دست جین رو گرفت و دره اتاق رو باز کرد که با چند جفت چشم پشت دره اتاق روبرو شد‌.

بعد از دیدن دونفره اماده اولین نفر یونگی که چشماش نیمه باز بود به حرف اومد.

یون:"محض رضای خدا کیم نامجون من سه ساعته پیش از گشت زنی برگشتم میشه اون صدای لعنتیتون رو بیارین پایین؟"

love wrong Where stories live. Discover now