S2. Part 3 🌻

129 55 22
                                    

وقتی از چانیول قول گرفتن موتورش رو گرفت فکر نمیکرد همین برای اون پسر انگیزه بشه تا با سرسختی دنبال خونه بگرده و شب همون روز خونه ی موردنظرش رو پیدا کنه.

همونطور که آخرین وسائل چان رو هم بسته بندی میکرد گاز بزرگی به بستنیش زد و بیخیال آخرین لباس رو هم داخل ساک گذاشت اما لحظه ی آخر قطره قهوه ای رنگ بستنی کاکائویی روی تیشرت آبی رنگ چانیول ریخت. لبخند کمرنگی از استرس زد و بعد از پاک کردنش بین لباس های دیگش پنهونش کرد.

باقی بستنیش رو به سرعت توی دهنش جا داد و از اتاق بیرون رفت تا قبل از رسیدن چان دست هاش رو هم بشوره.

_کیونگسو تموم شد؟

+آره. تمومه.

_اینارو با ماشین خودم میبرم.

با پرکردن ماشین چانیول خواست سوار بشه اما صدای بلند و آشنای کسی توی جاش متوقفش کرد.

×آجوشی!

هردو با تعجب به عقب برگشتن و کیونگسو با دیدن پسر بچه ای که به طرفش میدویید لبخند عمیقی زد.

پسر به محض رسیدن بهش خم شد با صدای بلندی سلام کرد.

+سونگ وونا! اینجا چیکار میکنی؟

×تازه از تمرین برگشتیم. از وقتی که مربی کیم رفته روسیه کمتر تمرین میکنیم.

اخم هاش رو توی هم برد و نارضایتیش رو توی صداش ریخت.

×مربی جدیدمون اصلا خوب نیست. مربی کیم قول داده بود که زود برمیگرده اما خیلی وقته که نیومده.

+جونگین بد قوله سونگ وونا! اما مطمئن باش که برمیگرده. هیچ وقت شماها رو ول نمیکنه!

پسر بچه خواست جواب بده اما صدای مادرش که میخواست پیشش بره مانعش شد برای همین درحالی که دور میشد با صدای بلند جملاتش رو گفت و خداحافظی کرد.

×ما باید وقتی مربی کیم برگشت دعواش کنیم.

با لبخند سرش رو تکون داد و با دور شدن پسر توی ماشین نشست.

_کی بود؟

بدون اینکه نگاهی به چان بندازه مثل هربار دیگه پنجره رو پایین کشید تا سرش رو بیرون ببره.

+یکی از بچه های جونگین.

_جونگین بچه داشت؟

نگاه بیتفاوتی به چانیول و لبخند مسخره ی روی لبش انداخت و دوباره رو برگردوند.

+تو واقعا فکر میکنی بامزه ای؟

_نیستم؟

+جونگین فقط مربی رقصشون بود.

_بچهه انگار باهات صمیمی بود!

+نمیدونم...شاید. به هرحال چندباری دیدمش.

بعد از چند دقیقه سکوت کیونگسو دوباره شروع به حرف زدن کرد.

+قبل از اینکه تصمیم بگیریم یه مدت همو نبینیم...جونگین بهم گفت وقتی بره روسیه منم چند روز میرم پیشش.

I LOVE YOU 🍲Where stories live. Discover now