I LOVE YOU 🍲

S2. Part 12 🛵

بدون اینکه چشم هاش رو باز کنه از تخت بیرون اومد و با کمک گرفتن از دست هاش بعد از برخورد با چندتا چیز نامعلوم به در ورودی خونه رسید.

در رو باز کرد و بدون نگاه کردن به کسی که پشتش بود ازش فاصله گرفت تا دوباره به تختش برگرده.

_صبح بخیر خوابالو!

چانیول وقتی جوابی از کیونگسو نشنید به طرف آشپزخونه رفت و مشغول آماده کردن غذایی که توی خونه ی خودش نصفه و نیمه درستش کرده بود شد.

نیم ساعت بعد کیونگسو با موهایی که همشون توی هوا پخش شده بودن از اتاق بیرون اومد تا دلیل بوی خوبی که توی خونش پیچیده بود رو بفهمه.

چانیول با دیدن وضعیت کیونگسو جلو رفت و همونطور که سعی میکرد صدای خندش رو بلند نکنه تیشرتش رو از داخل شلوارش بیرون کشید.

کیونگسو با چشم های نیمه باز نگاهی به اطراف انداخت و با صدای خشدارش گفت: پنکیک پیازچه داریم؟

بدون اینکه بتونه بیشتر از اون جلوی خودش رو بگیره با صدای بلند خندید و با گرفتن شونه های کیونگسو به طرف دستشویی هدایتش کرد.

_با چشم های بسته چطوری از اتاق میای بیرون؟ اول دست و صورتتو بشور بعد.

+نه! بزار اول بخورم!

_برنج سرخ شده و سوپ کیمچی هم داریم کیونگسو!

با شنیدن حرف چانیول هول شده سعی کرد از بغل چانیول بیرون بره تا به آشپزخونه برسه.

+اگه همین الان نخورمشون میمیرم! بزار...بزار برم توروخدا! گرسنمه.

_اول دستشویی دوکیونگسو! خداروشکر کن نمیفرستمت حموم!

با دندون های چفت شده زیر لب فحش بدی به چان داد و سعی کرد هرچه سریعتر خودش رو مرتب کنه.

با باز شدن در دستشویی قبل از اینکه چانیول فرصتی برای حرف زدن داشته باشه کیونگسو با دو از کنارش رد شد تا خودش رو به میز برسونه.
چهارزانو روی صندلی پشت میز نشست و با برداشتن قاشقش حجم بزرگی از برنجش رو توی دهنش چپوند.

چانیول بعد از نشستن کاسه ی لوبیای سیاه رو جلوی کیونگسو گذاشت و با خنده ی آرومی نصف بیشتر برنج خودش رو توی ظرف کیونگسو ریخت.

با دیدن قاشق پر از لوبیایی که به طرف دهن پر کیونگسو میرفت با تاسف سرش رو تکون داد.

_دونه دونه بخور!

+به دادم رسیدی چانیولا!

_چرا؟ مگه گرسنت بود؟

+دیروز اصلا درست غذا نخوردم. سرکار انقدر سرمون شلوغ بود همش اینطرف و اونطرف میرفتم آخرشم شب که برگشتم انقدر خسته بودم که فقط تونستم بخوابم. همش خواب میدیدم دارم همبرگر میخورم!...آه دوباره گرسنم شد!