Wrong Bullet

139 9 0
                                    

شمارش از دست رفته بود...اين چندمين ليوان بود که از وودکا پر ميکرديم و بعد کوبيدن ليوان ها به هم يک نفس سر ميکشيديم؟؟
اين بيخيالی و خوشگذرونی فقط بخاطر رييس شدن من بود درسته...ديشب بود که رييس مافيای شهر ايتاليا به طرز مشکوکی کشته شد و جنازش با پوستی سوخته گوشه مغازه پيرمردی که حتی نميدانست مافيا چيه پيدا شده بود
اينا به ما چه ربطی داره مهم اينه الان من به عنوان رييس جديد باند معرفی شدم و اين خيلی ارزشمنده
-هی آلفورد جوان!!حواست باشه رسيدن به اون اوجی که ارزو داشتی باعث نشه ما روهم فراموش نکنیا
ليوانم رو جلوش سر دادم تا برام از مشروب قديميه جلوش بريزه نگاه چپی بهش انداختم.
اون پسر باحالی بود،نشست باهاش حس حالی رو به ادم ميداد که هرکسی نميتونست انجامش بده قدی
بلند هيکلی ورزيده که چشم هر دختر که چه ارز کنم چشم پسرا روهم کور ميکرد
کوتاه خنديدم بعد نفس عميقی اروم لب زدم
-جناب اقای فليپ!منو چی فرض کردی؟
ليوانا رو برای بار اِنوم به هم زديم و همراه با خنده سرکشيديم
فليپ شونه بالا انداخت که همون لحظه کف دست باردن پشت گردن تيغ کشيدش خوابيد و صدای تغرييبا بلندی داد
باردن...تنها دختر اين اکيپ سه نفرس،همه جا همراهيمون کرده بدون چون و چرا و بهونه
-احمق نشو آلفورد مارو فراموش کنه همين پس کلگی پشت سر اون ميخوابه
بعد چند دقيقه باردن تکيه اش رو برداشت
-پاشيد خوش گذرونی بسه بايد بريم به کارا برسيم،آلفورد حواست باشه،فليپ کارای کِشتی رو انجام بده
بعد برداشتن کتم با کمک دستام که به زانوم تکیه زدم از جام بلند شدم و تا اخرین قطره توی جام رو سر کشیدم جام رو روی میز گذاشتم
-حواسم هست باردنِ جوان

The wrong bulletWhere stories live. Discover now