11

121 28 7
                                    


+دوباره که از حال رفتی..

زمزمه کرد و چینی به ابروهاش داد. براید استایل بکهیونو بغل کرد. سمت میز رفت. کلید درمانگاه رو به انگشت اشارش اویزون کرد. گوشیشو برداشت بعد از لمس ایکون تماس با جونمیون هیونگ طوری که نیوفته روی شکم بکهیون گذاشتش
دوباره بکهیونو بلند کرد.
-الو
+هیونگ منم
- جانم چانیول؟
درو به زور باز کرد و بیرون رفت.
+بکهیون غش کرده
-ها؟
+میگم بکهیون غش کرده هیونگ بکیهون!!
غریدم و بکهیونو که کم کم داشت شروع به لرزش میکرد رو محکم تر توی بغلم گرفتم.
+هیونگ می‌شنوی؟ ببین داره میلرزه تو بغلم
چشمای جونمیون گشاد شد و با لحن بهت زده پرسید
-چانیول صبر کن ببینم تعریف کن چیشده؟!
+هیونگ الان وقت تعریف کردنه؟؟! فقط بگو...
قفل درو باز کرد و درو با لگد باز کرد و داخل شد.
+چیکار کنم
جونمیون کمی من و من کرد.
+هیونگ خوبی؟
-ا.اره اره خوبم. الان سریع برو تو درمانگاه
چانیول بکهیونو روی یکی از تختا خوابوند و گوشیو برداشت و کنار گوشش گذاشت.
+همینجام
-بزارش روی تخت
+گذاشتمش. هیونگ لطفا سریع تر بگو! میگم داره میلرزه!!!
-باشه باشه هولم نکن. از تو کشوی میز کنار تخت گوشیو بردار ببین قلبش چطوری میزنه
چانیول گوشیو روی بلندگو قرار داد و روی میز گذاشتش. کشوهارو گشت و توی سومی پیداشت کرد. روی گوشاش گذاشتش و ضربان قلب بکهیونو چک کرد.
-چیشد؟؟!
+خیلی اروم میزنه خیلی اروم..هیونگ چیکار کنم؟؟
-بدنش سرده یا گرمه؟!
+گرمه. عرق کرده هیونگ بگو چه غلطی کنم این بچه داره مثل بید میلرزه!!!
-استرس بهش وارد شده. از لحاظ فیزیکی و روحی اذیت شده. اروم باش چانیول تو همون کشوها بگرد دنبال سرنگ و پنبه الکل! زودباش!!
چانیول دوباره خم شد و چیزایی که گفت بیرون اورد.
+اوردم
-برو سمت کمد اهنی بزرگه پشت میز من. سومی از پایین کشوهای سمت چپی.
چانیول هر کاری میگفت و انجام میداد و صداشو دنبال میکرد.
+خب
-بین شیشه های سبز رنگ یکی از اونایی که برچسب قرمز داررو بردار.
+برداشتم.
-خب از اینجا به بعدشو خودت بلدی برو امپولو بهش تزریق کن توی رگ دست چپش ولی تماسو قطع نکن!
+باشه هیونگ باشه..
چانیول با عجله سمت بکهیون رفت و استین کثیف هودیشو بالا داد.
پنبه الکل رو برداشت و روی رگ بکهیونو ضد عفونی کرد. یدفه یادش افتاد دستاش خودشو تمیز نکرده. پوفی کرد و لعنتی به خودش فرستاد که چرا اینقد هول شده.
-چیشد؟!
+هیچی!
شیشه الکلو از روی میز برداشت و روی دستاش خالی کرد.
پنبه الکل دیگه ای باز کرد و دوباره دست بکهیونو ضد عفونی کرد. یه سرنگو باز کرد و دستش گرفت با دست دیگش سر شیشه امپولی که برداشته بودو شکست و مواد داخلشو داخل سرنگ کشید
+چند سیسی؟!
-۷۰ تا
۹۰ تا داخل کشید و با ناخنش به سرنگ ضربه زد تا هواش بره بالا. تا ۷۰ تا خالیش کرد و بعد از دست کشیدن روی رگ بر امده بکهیون نفس عمیقی کشید و امپولو به دستش تزریق کرد. دستشو دراز کرد و پنبه الکل دیگه ایو برداشت و با دندون بازش کرد. روی سر سرنگ گذاشت و سرنگو بیرون کشید. پنبه رو روی دستش فشار میداد.
-تموم نشد؟!
+صبر داشته باش هیونگ من که مثل تو نیستم مثل فرفره کارارو انجام بدم؟؟!
-باشه داد نزن. ممکنه بکهیون بترسه و بدتر شه. الان داره صداتو میشنوه!
چسب کاغذی مشکی رنگو برداشت و قسمتیو با دندونش پاره کرد و روی پنبه زد. برای اطمینان یه تیکه دیگه رو هم کند و روش چسبوند.
نفسشو بیرون داد
+من ارومم
-اره دارم‌ میبینم
+کار دیگه ای نباید انجام بدم هیونگ؟!
-ملحفرو تا روی کمرش بنداز
چانیول با یه دست پارچه مشکی رنگو تا کمر بکهیون بالا کشید.
+خب؟
-خب چی؟
+حالا چیکار کنم؟
-هیچی فقط بزار یه ربع بگذره سرم بهش وصل کن
چانیول هومی کرد
چند ثانیه سکوتی بینشون حکم فرما بود و چانیول به بدن تقریبا بی جون بکهیون زل زده بود و خودشو به خاطر اینکه چرا از اول نرفت تا مراقبش باشه بازخواست میکرد. تا اینکه جونمیون سکوتو شکست
-چان
+بله هیونگ
-الان تعریف چه اتفاقی افتاد که اینقد اذیت شده و بهش استرس وارد شده
+نمیدونم. اونا رفته بودن کوردان و بکهیون با سر وضع کثیف و خاکی اومد پیشم و گفت از روی اسب افتاده
-با کیا رفته بود که حواسشون بهش نبوده؟!
+نانا کیونگسو و دستیارش
-نانا کیونگسو و کای؟! پس اونا چیکاره بودن که بکهیون افتاده و تنها اومده پیش تو؟؟! هاا؟!
چانیول در جواب سوالایی جونمیون با صدای بلند میپرسید فقط با بی حسی تمام گفت:نمیدونم
جونمیون دیگه حرصی شده بود. باید به نانا و کیونگسو زنگ میزد تا بفهمه چه خبره
-من قطع میکنم باید برم یه کار مهمو انجام بدم.
چانیول هومی کرد و قبل از اینکه به جونمیون فرصت خدافظی بده تماسو قطع کرد و روی میز پرتش کرد.
یکم دیگه به بکهیون نگاه کرد و بلند شد. باید لباساشو عوض میکرد و زخماشو پانسمان می کرد
سمت اتاقش رفت و یه دست از لباسایی که توی کشو بود به همراه یه دست لباس زیر برداشت و روی میز گذاشت.
سمت اشپزخونه رفت و بعد از برداشتت یه ظرف و پر کردنش از اب ولرم و دستمال تمیز دوباره پیش بکهیون رفت. یه صندلی اورد و کنار خودش گذاشت تا کاسرو رویش بزاره. بکهیون هنوز بی هوش بود. شاید به خاطر همون امپوله. استینای لباس کثیف بکهیونو اروم از تنش در اورد و هودیو تا روی گردنش جمع کرد. سرشو اروم با یه دست بلند کرد و با دست دیگش هودیو از سرش در اورد. سعی کرد به تن ظریف و سفید اون پسر نگاه نکنه. پارچه مشکی رنگو از از روی بکهیون بلند کرد و شلوار بکهیونو از لباس زیرش جدا کرد و درش اورد. فقط مراقب بود که به کمرش فشار نیاد چون حتما به کمر روی زمین افتاده و ضرب دیده. دوباره پتورو تا کمرش بالا کشید تا سردش نشه. فعلا سمت صورت و گردنش نرفت تا اول به زخم هاش رسیدگی کنه. سریع دست به کار شد و اروم دستمالو مرطوب کرد و اروم روی قسمتای کثیف بدنش کشید و تمیزشون کرد. قسمتایی که زخم داشت رو اروم تر و محتاط تر تمیز کرد. پنبه و بتادینو اورد و اروم روی زخم هاش زد و ضد عفونیشون کرد. چسبای زخم مخصوص بزرگ رو از توی کشو ها پیدا کرد روی زخم هاش زد.
باند و گاز استریل هارو اورد و روی قسمتای زخم کف و مچ دستش گذاشت و با دقت و بستشون. چسب زخم های کوچیک رو برداشت و روی زخم های دستاش زد.
+نباید اول پماد میزدم...عاح خدایا چرا یادم نبود؟! الان بازشون کنم خیلی دردش میگیره...سری بعد پماد میزنم.
به خودش گوشزد کرد. کاسه ابی که کدر شده بود رو برداشت و سمت اشپزخونه رفت تا عوضش کنه و صورتشو تمیز کنه. با کاسه پر اب تمیز و دستمال جدید برگشت روی صندلی نشست. دستمالو با اب مرطوب کرد و اروم روی صورتش کشید. هر قسمتو که تمیز میکرد چند ثانیه بهش خیره میشد. چشمای گرد و مژه هاش کوتاه ولی پر پشتش. چشماشو از اونا گرفت. بینی خوش فرم و کوچولوش. دوباره چشماشو چرخوند پایینتر. لبای صورتی و پف پفیش. چشماش کمی ثابت موند روی لباش.‌ دوباره چشماشو از روی اونا برداشت. وقتی کار تمیز‌ کردن صورت و گردنش تموم شد لباساشو برداشت و تنش کرد. یه ساعتش نگاه کرد. نیم ساعت گذشته بود و یادش رفت بود سرمو وصل کنه بهش‌. لعنتی فرستاد و دوباره سمت کشو رفت تا سرم و سرنگ پیدا کنه. سرم و سرنگو اورد و کنارشون پنبه و الکل بقیه چیزای لازمو برداشت و گذاشت. سرمو به اویز وصل کرد و لوله سرمو بهش وصل کرد. سوزنو برداشت بعد از پاک کردن دست راست بکهیون با الکل پاک کرد و سوزنو روی رگش فرو کرد. و سریع با چسب بستش. سر دیگه لوله رو به سوزن توی دست بکهیون وصلش کرد. مقدار فشارشو تنظیم کرد. دستاشو به کمرش زد و پوفی کرد. صفحه گوشیش روشن شد و خبر از زنگ زدن یه نفر میداد. خانم جیلنگ شیا بود. موبایلشو برداشت و تماشو وصل داد.

Warmth For My Cold HeartWhere stories live. Discover now