{ 𝖓𝖊𝖜 𝖋𝖋 -13- " 𝖘𝖊𝖉𝖚𝖈𝖙𝖎𝖔𝖓 " }

452 51 29
                                    

فلش بک 2006 اکتبر 4
فرمون ماشین رو با بدخلقی چرخوند و با سرعت سرسام اورش توی اتوبان جاده ای سیدنی میروند
مشت محکمش رو روی فرمون کوبید و با فشردن پاش رو پدال گاز بالاخره تونست کنار ماشین لعنتی شریکش حرکت کنه
_ بزن کنار عوضی
مرد نگاهی بهش انداخت و پاش رو بازم رو پدال فشرد ولی موتور بیچاره ی ماشینش بیشتر از این جا نداشت
نتونست تحمل کنه و بین صدای لنت ماشین هاشون فریاد زد
_ گفتم بزن کنار لنتیی
با عوض شدن لاین ماشین مرد خواست فرمون رو بپیچونه ولی با پیدا کردن خودش توی لاین برعکس مسیرش با بهت و عصبی به فیاتی سبز رنگی که بدون توقف سمتش میومد چشم دوخت و فقط تونست پاشو روی ترمز فشار بده و اجازه بده اون ماشین با دو سرنشینش به ماشینش کوبیده بشن و و به طور سرسام اوری ماشینش رو تا گارد ریل تکون بدن و بعد با برخورد وحشتناکی به گارد ریل اتوبان حالا فقط یه لکسوس مشکی مچاله شده و یه فیات سبز رنگ چپ شده باقی مونده بود با ادمایی که قربانی یه بحث لعنتی شده بودن !

_______

چشماش با تابش مستقیم خورشید باز شدن و شاهد طلوع قشنگ سئول شدن
نگاهی به چهره ی پرستیدنی ای انداخت که روی پاش خوابش برده بود
حس میکرد پاهاش بی حس شدن ولی هیچ تمایلی برای برداشتن سر چیچاتوش نداشت
به پارکتی خیره شد که نور خورشید نوازشش میکرد و ناخوداگاه یاد دیشب افتاد و انگشتاش بدون کنترل روی لباش سر خوردن
اولینش نبود ولی اون لنتی زیادی ماهرانه لبشو بازی گرفته بود
ناخوداگاه فکر کرد
" عاشقم شده بود که اینجوری کرد ؟ نه بابا امکان نداره ..... یعنی الان منم باید عاشقش بشم ؟ عاح فاک ریه هام درد میکنن "
چهرش توی هم جمع شد و دستش روی قفسه ی سینش چنگ شد
با سوزش شدید روی رون پاش اینبار غیر ارادی ناله کرد !
زخمای بدنش انقدری زیاد بودن که بخواد بمیره
با کنار زدن موهای قرمز رنگ مرد دستشو روی زخم سرباز کرده ی رونش کشید و خون روی دستشو با تیشرت مشکیش پاک کرد
دلش واسه الکسا تنگ شده بود ( هوش مصنوعی خونشو میگه :/)
همینطور واسه تختش
حتی واسه اون جاعه ی احمق
گاد اون دلش واسه جنی هم تنگ شده بود
سرشو به پنجره تکیه داد و سعی کرد یه راه حل واسه خلاص شدن پیدا کنه
اره اون داشت سعی میکرد ولی به محض حس کردن خیسی جمسی روی زخمش ناله ی بلندی کرد و بعد از پایین اوردن سرش تونست نیم رخ بیدار مرد رو ببینه و بعدش حدس اینکه داره خون روی پاشو لیس میزنه راحت بود
بیاید همچیو رو این حساب بذاریم که فلیکس گی نبود
ولی محض رضای مسیح اون مرتیکه داشت جایی دقیقا کنار باکسرش رو لیس میزد و زخمشو میمکید !
متوجه شده بود که علاوه بر از دادن خون بیشتری بخاطر مکیده شدن زخمش یسری اتفاقای دیگه هم داره میوفته ولی اصلا حوصله ی بحث کردن با اون عوضیو نداشت پس فقط خفه شد
با کوبیده شدن در هیونجین سر سنگینشو از روی پاهای باریک پسر برداشت و اجازه داد فلیکس کمی پاهاش رو حس کنه !
مینهو در اتاق رو به ضرب باز کرد و نگاهی به پاهای بدون پوشش فلیکس انداخت
" بیاید پایین
گفت بیاید پس فلیکس هم باید میرفت ؟
با قرار گرفتن دستی جلوش متوجه شد باید همراهش بره سعی کرد بلند شه ولی پاهاش واقعا سِر شده بودن !
به علاوه زخمش زیادی درد میکرد نه فقط زخم روی پاش تمام کمرش به لطف ضربات کمربند کاملا کبود بود و گاد اون پنج روز بود که سیگار نکشیده بود و داشت روانی میشد
دست مرد رو گرفت و با وارد کردن فشار زیادی به دستش بالاخره تونست وایسته ولی حالا یه مشکل جدید وجود داشت ...
کلافه چشم چرخوند و از بودا کمک خواست ولی محض رضای مسیح (!) بودا چیکار واسه شق بودنش میتونست بکنه ؟
هیونجین نیم نگاهی به پسر روبروش انداخت که چطور تیشرت مشکی رنگ رو تا اواسط رونش میکشید و با وسواس همونجا نگهش میداشت
پوزخند نامحسوسی زد و بعد از باز کردن در با سر اشاره کرد تا فلیکس خارج بشه
روبروی اسانسور ایستاد و منتظر شد بالا بیاد و اجازه داد فلیکس از شدت زیاد بودن طبقات هر لحظه بیشتر بهت زده بشه
اون تو ساختمونی بود که نزدیک ۲۲ تا طبقه داشت ؟
اینجا چه خبر فاکی ای بود اخرین بار که یادش میومد توی یه ساختمون دو طبقه تو حومه ی شهر بود ولی حالا ...... حتی تصویر پشت پنجره هم تصویری بود که فقط وقتی وسط شهر باشی میتونی داشته باشی ... عاح
شق درد خیلی بهش اجازه ی فکر کردن نمیداد پس فعلا بیخیالش شد
به محض ورودش به اسانسور چفت شدن بدن اون مردو با بدن خودش حس کرد و سعی کرد ساکت بمونه
هیونجین بی توجه به دوربین لنتی اسانسور تیشرت پسرش رو بالا کشید و بعد از بیرون کشیدن دیکش از باکسرش توی اینه نگاهی به فلیکس انداخت
سرگرد بی اختیار نسبت به بدنش یه چشمشو از درد بسته بود و لبش رو با دندون گزیده بود
چیچاتو اینبار بی پروا پوزخند زد و بعد از فرو کردن سرش توی گردن پسر انگشت اشارش رو روی سوراخ کلاهک دیکش کشید و باعث شد فلیکس پوست لبش رو کاملا پاره کنه
بیخیال اذیت کردنش شد و بعد از نیم نگاهی به نمایشگر طبقات اسانسور که روی ۱۵ بود پوست لطیف و سفید گردنشو زیر دندونش کشید و انگشتای کشیدشو تو امتداد دیک فلیکس کشید و با گزیدگی محکمی که روی گردن سرگرد درست کرد عقب کشید و به شاهکارش خیره شد
فلیکس بدون رها کردن لبش توی اینه نگاهی به خودش و اون مرد انداخت و نگاهش روی انگشتای هیونجین قفل شد که چطور ازادانه روی دیکش کشیده میشدن و با بی حواسی تموم لبش از بین حصار دندون هاش فرار کرد و ناله های نیازمندش رو هم فراری داد
+ اهههههه
هیونجین از لذت شنیدن صدای نازک اون پسر که چطور ناله میکنه فشار محکمی به دیکش وارد کرد و باعث شد فلیکس بعد از سریعتر رها کردن نفسای گرفتش دوباره موفق به کنترل خودش نشه و همراه با صدای نالش روی اینه ی شفاف اسانسور خالی شه
+ عححححححح
هیونجین بی توجه به کامش که روی اینه خودنمایی میکرد انگشت اشارش که در معرض کام پسر قرار گرفته بود رو توی دهنش فشرو کرد و بعد از کامل تمیز کردن انگشتش و خارج کردنش از دهنش ، انگشتش رو روی لبای قرمز و خیس از بزاق فلیکس کشید و قبل از توقف کامل اسانسور روی مارک بنفش رنگ گردنش رو بوسید
_ کامان بوی
بعد از خروج از اسانسور خطاب به فلیکس گفت و منتظرش شد
سرگرد سعی کرد از بهت چیزایی که حس کرده بود و دیده بود بیرون بیاد و بالاخره انگار که تقریبا موفق شده باشه از اسانسور بیرون رفت و بعد از انداختن نیم نگاهی به لبای درشت چیچاتو پشت سرش راه افتاد
نگاهش روی انگشتای چیچاتو میچرخید و وقتی به خودش یاداوری میکرد که اون داشته با اون انگشتا چیکار میکرده متوجه رنگ گرفتن گونه هاش میشد
به محض ورودشون به اتاق بزرگی که دکوراسیون خاصی داشت متوجه حضور تمام ادمایی که قبلا دیده بودتشون شد و تیشرتشو پایین تر کشید و مخفی شدنش پشت هیونجین با حرکت هیونجین سمت میز عسلی کنار مبل با شکست مواجه شد
چیچاتو کنار مبلی که چان نشسته بود و متوقف شد و بعد از برداشتن دستمال کاغذی انگشتای اغشته به کام پسرش رو تمیز کرد و بدون انداختن نیم نگاهی به چان حرکت کرد و کنار فلیکس که کاملا معذب روی مبل نشسته بود و تیشرتشو مدام پایین تر میکشید نشست
چانگبین نیم نگاهی به پاهای سفید سرگرد انداخت و بعد از تکیه دادن به مبل کاملا بهش خیره شد و باعث شد سرگرد بیچاره بیشتر از قبل معذب بشه !
◇ خب جناب سرگرد حالت چطوره ؟
_______________________________

فاینالی اسمات !
خب واسه اولین اسمات زندگیم چطور بود ؟
اره افتضاح بود ...
خب
همین
لاو یو ال

seductionWhere stories live. Discover now