1ѕт ѕнoт / 4тн parт

5.6K 1.2K 443
                                    

جونگکوک نمیتونست گوش هاش رو باور کنه...

آخه چه کسی اینطور سریع و صریح همچین خواسته ی خاصی رو بی شرمانه بیان میکنه؟!

اون هول شدنش رو حس میکرد... اما ذره ای از اون رو به چهره ش نیاورد و با پوزخندِ ناباوری، همونطور دست به سینه ، جوابِ مرد مقابلش رو داد:
"رفیق... تو واقعا باید روی روش های مخ زدنت کار کنی! میتونستی حداقل قبلش برام یک مشروب بخری!"

و مرد با نیم قدم نزدیک تر شدن ، کلمات بعدیش رو به زبون آورد:
"بهتر نیست تعارفات و تشریفاتِ مسخره رو کنار بگذاریم و زودتر بریم سرِ اصل مطلب؟ به هر حال هر چی زودتر به هتلِ برسیم ، وقتِ بیشتری داریم تا بازی های بزرگونه ی بیشتری انجام بدیم... هوم؟"

جونگکوک میتونست پولدار بودنِ مردِ مو طلاییِ روبه‌روش رو از بوی عطرِ گرون قیمت و مست کننده ش و حتی جنسِ کُتِ مارک و خاکستریش هم بفهمه! اما فقط چشم هاش رو چرخوند و باز هم پوزخند زد:
"اگه به اندازه ی کافی دقیق فضولی کرده باشی ، باید این رو هم شنیده باشی که من به مردها علاقه ای ندارم! وقتت رو اینجا هدر نکن."

شونه ش رو به شونه ی مرد کوبید و فقط قدمی ازش گذشته بود که صدای بَمِ مرد باعث شد دوباره سرِ جاش بایسته:
"شماره ی حساب بانکیت چنده؟!"

و جونگکوک همونطور دست به سینه روی پاشنه ی پاش چرخید و با چشم های خمار شده به مرد چشم دوخت:
"خواهشاً بگو گوش هام اشتباه شنیدند و تو الان شماره ی حسابِ بانکیم رو از من نخواستی!"

تهیونگ بعد از چند ضربه روی اسکرینِ بزرگِ موبایلِ گرون قیمتش ، اون رو جلوی جونگکوک گرفت و با همون لحنِ مطمئن تکرار کرد:
"درست شنیدی. شماره کارتِت رو بزن!"

جونگکوک چند لحظه با ناباوری به مرد خیره شد... اما وقتی جدیتش رو دید ، نفسش رو با سر و صدا بیرون داد و بعد از گرفتن موبایلِ مرد ، شماره ی حساب بانکیش رو وارد کرد.

اون نمیتونست جلوی میلِ شدیدش رو به تجربه های جدید و کمی ریسکی و خطرناک بگیره! و همین باعث میشد اونجا ، کنار اون مرد عجیب بایسته و ببینه که میخواد با شماره حسابش چیکار کنه؟!

تهیونگ با گرفتن شماره ی حساب پسر ، چند بارِ دیگه صفحه ی موبایلش رو لمس کرد و بعد از چند ثانیه ، اون رو توی جیبش برگردوند... و همون لحظه صدای "دینگ" از موبایلِ پسرِ مقابلش بلند شد!

جونگکوک بلافاصله موبایلش رو از جیبِش در آورد و با چک کردن پیامکی که براش اومده بود ، برای لحظه ای نفسش بی اختیار حبس شد!

درست میدید؟! اون مرد همین الان دویست دلار به حسابش واریز کرده بود؟!
لعنت بهش! همچین مبلغی برای کسی مثل جونگکوک واقعا غیرقابل باور بود!

اون مرد حتی به واحدِ پولِ کشورِ خودشون هم واریز نکرده بود و جونگکوک مطمئن بود واحد پولِ روی اسکرینِ موبایلش ، دلاره!
اما چرا؟!

Piggy bank :::... ✔ Where stories live. Discover now