part 18

2.9K 387 42
                                    

جونگ کوک مثل بقیه روز ها تو اداره نشسته بود و داشت کاراش و انجام میداد ، اما هنوز جه هان کسی که این مدت باهاش صمیمی شد بود نیومده بود
چند دقیقه که گذشت صدای شاد پسر و شنید: هی جونگ کوک

جونگ کوک مثل بقیه روز ها تو اداره نشسته بود و داشت کاراش و انجام میداد ، اما هنوز جه هان کسی که این مدت باهاش صمیمی شد بود نیومده بود چند دقیقه که گذشت صدای شاد پسر و شنید: هی جونگ کوک

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

جه هان

جونگ کوک با دیدن مرد لبخندی زد و گفت: هی، چطوری؟ منتظرت بودم

جه هان کنارش نشست و گفت: درگیر یه سری کارا شدم

جونگ کوک کار خودش و کنار گذاشت و گفت: چه کاری؟

مرد یکم جلو تر رفت و با صدای آرومی که بقیه نشنون گفت: داشتم مقدمات یه خواستگاری و آماده میکردم

با گفتن این حرف چیزی تو ذهن جونگ کوک جرقه زد

پسر ادامه داد: همه کاراش و دیشب کرده بودم اما امروز یادم اومد کلی بادکنک باد نکرده دارم

جونگ کوک که دیگه گوشش با پسر نبود سر تکون داد و تو فکر رفت

همیشه فکر میکرد رابطشون یه چیزی کم پاره اما تمام مدت تلاش کرده بود اون جای خالی و با سکس پر کنه

الان که فکر میکرد ازدواج چیزی بود که جاش تو رابطه اون دو نفر خالی بود
اون تعهدی که به نظر بقیه ساده و بی دلیل بود به طرز باور نکردنی یه رابطه رو مستحکم میکرد

فکر اینکه از همه لحاظ تهیونگ متعلق به خودش باشه جوری که قانون هم نتونه جلوشون و بگیره ......
اینکه تهیونگ همسرش بشه ....

وقتی جه هان رو شونش زد به خودش اومد ، مرد با نگرانی گفت: هی جونگ کوک خوبی؟

کوک سر تکون داد و گفت: آره آره خوبم چیزی نیست

اما تمام فکرش درگیر بود

_______________________________________________________

تهیونگ زود تر به خونه رسیده بود و داشت بهم ریختگی ها رو مرتب میکرد ، گرچه این کار جونگ کوک بود اما امروز میخواست انجامش بده

لباس ها رو مرتب کرد و به سراغ وسایل قدیمیش رفت ، به یه سری برگه و مدارک نیاز داشت که پیداشون نمی‌کرد

همون جوری که داشت میگشت چشمش به یه برگه افتاد
وقتی بازش کرد انگار یه صفحه از زندگیش جلوش باز شده بود که خیلی سال بود فراموشش کرده بود

kookv stars [ Completed ]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora