7-

302 69 23
                                    

بعد ناهار با بچه ها دایره‌ای نشستیم تاحقیقت وجرعت بازی کنیم

دور اول به سوهو و سوبین افتاد
سوهو پرسید

:حقیقت یا جرعت؟؟

-:جرعت؟

:خااااب امممممم پاشو برو به آقای جانگ(یکی از دبیرا)
درخواست بده

-:چیییی؟عمرا

همه بچه ها شروع کردن اعتراض کردن

:نمیشه میخواستی جرعتو انتخاب نکنی حالاهم پاشو

-:من نمیتونم میدونی اگه لیا (لیانا دوست دخترش) بفهمه چیکارم میکنه؟

+پاشو بهونه نیار نمیزاریم بفهمه

سوبین پووفی کشید و بلند شد به طرف آقای جانگ رفت
جانگ پشت به ما بود سوبین پشتش وایساد رو به ما کرد انگشت وسطشو نشون داد و روشو برگردوند

شروع کرد حرف زدن با دبیر
نمیفهمیدیم چی میگه ولی منتظر بودیم علامت بده تا بریم کمکش و به آقای جانگ بگیم که بازی بوده

متوجه تموم شدن حرف های سوبین شدیم
حالا آقای جانگ که هنوز تو شوک بود شروع به حرف زدن کرد که سوبین علامت داد و هممون پاشدیم نجاتش دادیم

گردونه رو چرخوند ایندفعه به منو یونگی افتاد
من حقیقت رو انتخاب کردم
یونگی پرسید

_خبببب اگه یه پسر بهت درخواست بده قبول میکنی؟ دلیلتم باید بگی

سوالش برام عجیب بود تاحالا به همچین چیزی فکر نکرده بودم
درسته قبلا تو مدرسه همش با دخترا بودم ولی هیچ کششی بهشون نداشتم برای همین هیچ وقت با کسی قرار نزاشتم
اما تاحالا فک نکردم که میتونم با یه پسر باشم یانه

≈خبب نمیدونم بهش فکر نکردم شاید بستگی به اون شخص داشته باشه

_هوووم یعنی الان کلا جوابو پیچوندی

≈خخخخ نه خب واقعا میگم

خندیدیم و دوباره گردونه رو چرخوندیم
به تهیونگ و جونگکوک افتاد
جونگکوک باید جواب میداد پوفی کشید و گفت

+خدا بهم رحم کنه

تهیونگ با شیطنت خندیدو گفت

-حقیقت یا جرعت؟؟

+جرعت

-اممممممم پاشو دوست پسرتو ببوس

همه متعجب بهش نگاه میکردند
جیمین مثلا میخواست به روی خودش نیاره ولی لپ های گل انداختش معلوم بود

تِری متعجب پرسید

:جونگکوک مگه تو دوست پسر داری؟؟

جونگکوک همون طور که پشت گردنش دست میکشید سرشو به نشونه‌ی آره تکون داد

Wₐᵢₜ..Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora