+ چطوری میخوای فرار کنی ؟ اونا میگیرنت
_ اینم جزوی از معماست ، پیدام میکنی
------------------------------------------------------------------------------------------------------
موهاش رو سمت بالا داد و عینک آفتابی رو از روی چشمانش برداشت ، به اون خونه که دور و برش پر از آدم و پلیس بود نگاه کرد و بعد از کشیدن نفس عمیقی سمتش رفت
از میون جمعیت عبور کرد و با نشون دادن کارتش به پلیس هایی که دور خونه رو احاطه کرده بودن اجازه ی ورود به خونه رو پیدا کرد
نزدیک ساعت شیش صبح بود که بهش زنگ زده بودن و گفته بودن که یه مرگ عجیب رخ داده و باید این پرورنده رو قبول کنه و اون حتی قهوه ی اول صبحش هم نخورده بود ....
با دیدن جسدی که روی زمین افتاده بود سمتش رفت و کنارش روی زمین زانو زد ، با دقت به جسد نگاه کرد
* چشمانش باز بود و به جلو خیره شده بود ، دهانش کمی باز مونده بود و از اون باریکه ی خونی ریخته شده بود ، رنگ صورتش شبیه گچ شده بود و از همه بدتر اینکه این مرد کاملا لخت بود *
با دیدن سایه ی شخصی ، به پشت برگشت و با دیدن دوست قدیمیش _ نینا _ لبخندی زد و گفت : صبحت بخیر
نینا موهاش رو با اخم به پشت گوشش رسوند و گفت : گاد خستم ، نزدیک سه ساعته اینجام و دارم سعی میکنم بفهمم کدوم کصخلی اینو کشته
لیام خندید و گفت : خب حالا چیا فهمیدی ؟
نینا : میدونی خیلی چیزا فهمیدم اما در کنارش خیلی چیزا هم نفهمیدم ، خیلی گنگه مرگش ... صبر کن بگم بقیه هم بیان تا با هم نتیجه گیری کنیم
لیام سرش رو تکون داد و دوباره به جسد خیره شد ، احساس میکرد این شخص رو قبلا جایی دیده
دن : سلام آقای پین ، صبحتون بخیر
لیام بلند شد و گفت : هی دن ، صبح تو هم بخیر
با خودش فکر کرد همکاراش انقدر عجله ای اومدن که حتی وقت نکردن لباس خوابشونو عوض کنن یا موهاشونو شونه کنن ، موهای فرفری اون پسرک جلوی چشماش بود و مانع دیده شدن چشمای آبیش میشدن
نینا هم به هنوز با لباس خواب جلوش وایساده بود
نینا : چیه پین ؟ همه که مثل تو نمیتونن با کت و شلوار بیان سر پرورنده ی مرگ یه نفر
لیام ابروهاش رو بالا انداخت و با خنده گفت : استفان کجاست ؟
نینا : مثل احمقا نشست کل خونه و وسایل رو انگشت نگاری کرد ، الان میاد
قبل از اینکه لیام بتونه چیزی بپرسه ، دن گفت : جو هم رفت قهوه بگیره و الان میاد
استفان : هی گایز ، چطورید ؟
![](https://img.wattpad.com/cover/314524390-288-k157674.jpg)
YOU ARE READING
Hitonine
Fanfiction_ صدات میکنم هیتونین + تا حالا این کلمه رو نشنیدم _ خودم درستش کردم ... میدونی یعنی چی ؟ + یعنی چی ؟ _ هیتونین به چیزی یا شخصی گفته میشه که مبهمه و همین مبهم بودنش همه رو جذب خودش میکنه اما در کنارش اونا رو به کشتن میده .... بیرحم و زیبا + و من...