ME before YOU🥀

part7🥀

جیمین زیر انداز چهارخونه یی رو روی زمین پهن کرد
و سبدی که همراه خودش آورده بود و پر از خوراکی های متنوع بود رو کنار زیر انداز گذاشت
و خودش هم روی اون زیرنداز چهار خونه ی قرمز نشست
جونگ کوک روی ویلچرش کنار پای جیمین بود و نگاهش به جیمینی بود که داخل اون سبد حصیری دنبال چیزی میگشت

جیمین بطری آب پرتقال رو از سبد بیرون کشید و اون رو به دست جونگ کوک داد
جونگ کوک یه نفس نصف بطری رو خالی کرد

+هی هی باید برای منم بزاری

_باشه جیمین همرو نخوردم که

جونگ کوک بطری آب پرتقال رو به طرف جیمین گرفت و جیمین اون رو از دستاش بیرون کشید و گفت: اممم..تمین میخواد تو رو ببینه

_همون مرد دونده؟... برای چی؟

جیمین اخم ریزی کرد و گفت : فک کنم میخواد بدونه تمام این شبا تا دیر وقت کنار کی هستم...تازه پدر مادرمم میخوان ببیننت

جونگ کوک اخمی کرد و با لحن جدی گفت : وقتی یه پسر ازم میخواد تا خانوادشو ببینم عصبانی میشم

جیمین چشمشو توی حلقه چرخوند و گفت: اونا میخوان پنجشنبه ی آینده تو رو به شام تولدم دعوت کنم... اما نگران نباش

_چرا؟

+چون تو از غریبه ها متنفری و خوشت نمیاد جلوی مردم غذا بخوری... بنظرم جوابت کاملا معلوم بود

جونگ کوک لبخندی زد میدونست جیمین ناراحت شده ولی به روش نمیاره

_من میام ... اگر تو بخوای که من بیام

جیمین خوشحال از حرف جونگ کوک لبخندی زد و گفت: ممنونم

جونگ کوک با لبخندی که داشت گفت: کاری نکردم من آخه فقط دوست ندارم ناراحت ببینمت

جیمین بخاطر حرف جونگ کوک کمی خجالت کشید و سرش انداخت پایین

جونگ کوک علت خجالتشو فهمید و گفت: جیمین میشه اون سیب رو بدی

جیمین بدون نگاه کردن به چهره ی جونگ کوک سیب رو به دستش داد
جونگ کوک همزمان هم سیب رو گرفت هم دست جیمینو و گفت: دستای خوشگلی داری و البته نرم

جیمین خوشش اومده بود از اون لمس ولی دستشو کشید بیرون و گفت : بهتر بریم داره هوا تاریک میشه

_باشه بریم

جیمین تمام چیزا رو جا داد داخل سبد و بلند شد از جاش و هر دو به سمت خونه حرکت کردن

وقتی رسیدن جیمین اون رو به اتاق برد و تا چند دقیقه ی دیگه تایم کاریش تمام میشد باید میرفت کارای زیادی داشت

+جونگ کوک شی من دیگه باید کم کم برم

_کجا؟ نمیشه یکم دیگه بمونی؟

+نه باید برم امشب شام رو قراره خونه تمین بخورم

جونگ کوک اخمی کرد و گفت : چرا اونجا؟