Chief's Birthday Party

63 26 88
                                    

هلو هلو!
بچه‌ها ووت و کامنت یادتون نره.
اون تیکه‌های آخر پارت رو هم حتماً بخونین حرف دارم باهاتون.
منتظرتونم:)💛

__________________

توی اتاقش رو به روی میز ایستاده بود و به عکس دختر جوانی که رنگش زرد شده بود و از دهنش مقدار زیادی کف ریخته بود خیره بود. 6 ماه گذشته بود، تعداد کشته‌های قرص‌ مخدر روز به روز بیشتر و بیشتر می‌شد و حتی اگر شیائوژان و دوست‌هاش توی رادیوشون درموردش حرفی نمی‌زدن هم این مخدر خودش رو خود به خود روی زبون‌ها می‌انداخت.

بخاطر سرگیجه و سردردی که سراغش اومد چشم‌هاش رو بست و خودش رو روی صندلی انداخت. مردی که توی چارچوب در ایستاده بود با نگرانی بهش نگاه کرد، سمت آشپرخونه رفت و بعد از برداشتن بطری آب از توی یخچال به خودش اجازه داد که وارد اتاق شه و همونطور که توی لیوان آب می‌ریزه کنار برادرش بایسته.

+یکم استراحت کن وگرنه چیزی ازت نمی‌مونه که بخوای کار کنی.

نفس عمیقی کشید، چشم‌هاش رو باز کرد، لیوان رو از دست مرد گرفت و نصفش رو یک جا سر کشید.

-الان سه تا ایستگاه‌ مختلف دارن باهم همکاری می‌کنن اما باز هم نمی‌فهمم چرا هیچ کدوم نمی‌تونیم هیچی ازشون گیر بیاریم. امکان نداره حتی یه بار هم جایی اشتباهی نکنن.

+حتماً که بین شما جاسوس‌های خودشون رو دارن. اگر اون دیلرها رو دستگیر کنین چی؟

-اگر 6 ماه پیش بود شاید این روش جواب می‌داد اما الان نه.

اخم کرد و روی تخت نشست.

+چرا؟ مگه الان چه فرقی داره؟

-دیلرها همه حواسشون جمع شده. حتی اگر بگیریم‌شون هم باز نمی‌تونیم تمام نوچه‌هاشون رو پیدا کنیم و اگر هم بکنیم اونا بخاطر جرم خودشون میرن زندان و هیچی نمی‌گن.

+اگر باهاشون معامله کنین در ازای کم شدن حکم‌شون کمک کنن چی؟

-همین که تظاهر کنن با اون باند ارتباطی ندارن خودش خود به خود باعث می‌شه حکم‌شون کمتر باشه.

+پس الان باید منتظر بمونین تا یکی دو هفته دیگه که اونا دیلرها رو عوض کنن؟

آروم سر تکون داد و هر دو همزمان با صدای زنی که از پشت سرشون اومد سر چرخوندن.

×مردم خیلی شاکی شدن.

هر دو اخم کردن و زن همونطور که گوشی خاموشش رو توی هوا تکون می‌داد و کنار همسرش روی تخت می‌شست ادامه داد.

𝐕-𝟕𝟏𝟔  |  𝐎𝐧 𝐇𝐨𝐥𝐝Where stories live. Discover now