I Need Your Hands

118 18 4
                                    

I need your hands.

من به دست هات نیاز دارم.

کاپل: هونهان

ژانر:رمنس.درام.انگست.برشی از زندگی.

نویسنده:Mahi01

سایت آپلود:www.exohunhanfanfiction.blogfa.com

اینستاگرام:  @hunhanfanfiction

کانال تلگرام: @exohunhanfanfiction mention a user

 

نگاهی به ساعتم انداختم و لعنتی به رئیس عوضیم برای گرفتن وقتم فرستادم. تقریبا نیم ساعت دیر کرده بودم و میدونستم الان سهون چقدر نگرانه.

با قدم های سریع به سمت خانم لی، پرستاری که توی محوطه ایستاده بود، رفتم و همونطور که نفس هام به خاطر عجله، یکی در میون بیرون میومد، گفتم

-سلام...سهون کجاست؟

خانم لی لبخندی به صورت سرخ و نفس های بی قرارم زد و گفت

-آروم باش لوهان. سهون خوبه.

با دست به سمت پارک بازی بچه ها اشاره کرد و گفت

-اونجاست. برو پیشش. خیلی وقته منتظرته.

با دیدنش که روی یکی از نیمکت های چوبی روبروی تاب خالی نشسته، ناخودآگاه لبخند زدم و همونطور که به سمتش میدویدم، رو به خانم لی داد زدم

-ممنون...

خیلی سریع روبروی سهون رسیدم. دستی به موهام کشیدم و بعد از مرتب کردن سر و وضع بهم ریخته ام، دست هام رو به پیراهنم کشیدم که یوقت خیس بودنشون، سهون رو نگران نکنه و دوست پسر مهربونم نفهمه که چطوری و با چه عجله ای تا اینجا اومدم.

کنارش با یکم فاصله روی نیمکت نشستم و سهون مثل همیشه متوجهم شد. دست هاش رو به سمتم دراز کرد و من سریع دستش رو گرفتم.

"سلام سهونم"

لبخندی بهم زد

"منتظرت بودم"

"میدونم. متاسفم که دیر کردم. رئیسم یهویی یه کاری بهم داد که نمیتونستم بذارمش برای فردا."

"مهم نیست. مهم اینه که الان کنارمی"

سرم رو جلو بردم و روی شونه اش گذاشتم.

"نباید تا اینجا میدوییدی. میدونی که اگه زمین بخوری نمیتونم کمکت کنم."

بدون اینکه از جام تکون بخورم، با تعجب از گوشه ی چشم به صورت بی حسش نگاهی انداختم. نمیدونستم چطور متوجه شده؛ من واقعا سعی کرده بودم آثار دویدنم رو قایم کنم اما باز هم گیر افتاده بودم.

"زمین نمیخورم. نگران نباش"

"چطور نگران نباشم؟ تو نباشی من چیکار کنم؟ نمیدونی چقدر بهت وابسته ام؟"

I need your hands Where stories live. Discover now