صبح روز بعد با حس گرمای کمی که هنوز تو بدنش بود چشماش و باز کرد
یادش نمیومد دیشب تا کی مشغول بودن اما وقتی داشت میخوابید تهیونگ قبل از اون بیهوش شده بودبه سمت چپش نگاه کرد و تونست چهره زیبای امگاش و ببینه اما لباش خیلی خشک به نظر میرسید
با اخم دستش و رو پیشونیش گذاشت و از تب پسر متعجب شد
حتما دیشب خیلی بهش سخته گذشته بود
فورا از تخت پایین اومد و لباس هاش و پوشید ، وقتی از در خارج شد شیون قیافه نگران برادرش و دید و پرسید: هیونگ چی شده؟جونگ کوک همونجوری که داشت به سمت خونه یکی می دوید گفت: تهیونگ تب کرده
شیون با چشمای درشت شده به سمت خونه برادرش رفت و کنار ته نشست ملافه رو تا رو شکمش پایین کشید و همزمان با ناز کردن موهاش گفت: خدای من تهیونگ داری میسوزی
ته زمزمه وار گفت: سردمه شیون
چشماش و آروم باز کرد و گفت: جونگ کوک کو؟
شیون با نگرانی گفت: رفت برات دکتر بیاره
ته با اخم گفت: دکتر چرا؟
به محض باز شدن توجهش به جونگ کوک و مرد قد بلندی که عطر شیرین یه امگا رو داشت داد
مرد رو تخت کنار ته نشست و گفت: شنیدم تب کردی تهیونگدست رو پیشونی ته گذاشت و گفت: به خاطر شدت رابطه اس بدنش آماده نبوده
جونگ کوک دست ته رو گرفت و خطاب به مرد امگا گفت: باید چیکار کنم عمو؟
شینهوا عموی جونگ کوک بود مردی امگا که الان برای خودش یه خانواده داشت
شینهوا لبخندی به ته زد و گفت: مطمئنم خودت میدونی که باید خوب غذا بخوری و خوب بخوابی ، اما منم یه سری دارو میدم ، یه چیزی الان همراهم هست که باید دم کنی و بخوری تا تبت پایین بیاد
جونگ کوک خطاب به عموش گفت: عمو من ازت سوال پرسیدم چرا داری با ته حرف میزنی؟
شینهوا به برادر زاده اش اخم کرد و گفت: قیافه تو رو که هر روز میبینم میخواستم جفتت و ببینم که نتونسته بودم این مدت
جونگ کوک چشمش و تو حدقه چرخوند و گفت: دارو رو بده عمو
مرد گیاه خشک شده رو به دستش داد و گفت: بریزش تو آب سرد بیارش
وقتی جونگ کوک از اتاق خارج شد شینهوا رو به ته گفت: ببخشید نتونستم خودم و معرفی کنم من جئون شینهوا عموی امگای جونگ کوکم
ته با لبخند گفت: منم از دیدنتون خوشحالم
مرد موهای ته رو نوازش کرد و گفت: دوره رات آلفا ها ماهی یه باره ، ماه دیگه همین موقع بیا پیشم تا یه دارو بهت بدم که این موقع ها اذیت نشی
ته لبش و گاز گرفت و تلاش کرد خجالتش معلوم نشه
وقتی گونه هاش رنگ گرفت شیون و شینهوا به خنده افتادن و همون موقع جونگ کوک وارد شد
با دیدن امگای قرمز شده اش گفت: چی بهش گفتید اینجوری شد؟
![](https://img.wattpad.com/cover/318526688-288-k189161.jpg)
YOU ARE READING
kookv Heaven In HELL [ Completed ]
Fanfictionبهشت در جهنم 🍸 زوج ها: کوکوی ، لیون ( لیدو و شیون ) ژانر: تاریخی ، خشن ، اکشن ، اسمات ، عاشقانه ، امپرگ هر کسی تعریفی از بهشت و جهنم و خوب و بد و راحت و ناراحت داره اما این تعریف ها خیلی اوقات نسبی ان یعنی یه زندگی سخت میتونه در مقابل مرگ بهشت با...