به گوشی روی میزش خیره نگاه میکرد.
یک هفته از اون مهمونی گذشته بود و هنوز هیچ خبری از کیم سوهو نبود.
خب سهون هم انتظار نداشت انقدر ساده همه چیز پیش بره ولی این نادیده گرفتنش کمی روی اعصاب بود.به ساعت نگاه کرد.
۳ عصر .... بلند شد و کتشو از روی آویز برداشت و از اتاق کارش خارج شد.- هعی.... کجا میری؟
چانیول که توی راهرو مقابل سهون ظاهر شد پرسید.
* کار مهمی دادم. جلسه با تو.
سریع گفت و به سرعت به سمت آسانسور رفت
- یااااا.... یعنی چی اخه.صدای اعتراض چانیول به خوبی به گوشش رسید ولی توی اون لحظه چیزی نبود که اهمیت بده.
هر چند تمام این یک هفته مدام خبر هایی رو درمورد کیم سوهو توی مجله ها و روزنامه های مختلف میدید.
سوالات زیادی داشت و حتما باید تک تک اون ها توسط کیم سوهو جواب داده میشد.
با رسیدن به ساختمان مد نظر از ماشین پیاده شد.
کت توی تنشو مرتب کرد و واد ساختمون شیشه ای شد.
مقابل پیشخوان ایستاد.
*برای دیدن رئیس کیم سوهو اینجام.
خطاب به منشی گفتمرد جوان لبخندی زد و با احترام گفت
#وقت ملاقات داشتید؟* نه... ولی من یکی از دوستان رئیس کیم هستم.
# میتونم اسمتون رو بدونن؟
سهون با لبخند معروف خودش تکه کاغذی از روی میز برداشت و با روان نویسی که از جیب داخل کتش بیرون کشید چیزی رو روی کاغذ نوشت
*لطفا اینو به رئیس کیم بدید.
پسر کاغذ تا شده رو از دست سهون گرفت و با شک اونو برای تحویل به رئیسش دست یکی از نگهبان ها داد.
میدونست اینکه سوهو ازش دوری کنه کار راحتیه و خب شاید بهتر بود با یک پیغام حسن نیتشو نشون میداد!!!
_ آقای اوه.. من همراهیتون میکنم.
چند دقیقه بعد. محافظ به سمت سهون اومد و اونو به سمت دفتر کیم سوهو راهنمایی کرد.
نمیتونست بگه از موفقیتش احساس غرور نمیکنه.به هرحال اون یک تاجر بود!
وارد دفتر شد.
مجلل و شیک... درست مثل خود سوهو."ممنون.
با اشاره سرش محافظ از دفتر خارج شد.با چهره ای جدی مقابل سهون ایستاد درحالی که سهون نمیتونست لبخندشو مخفی کنه.
" انگار بدجور میخواستی منو ببینی... انقدری که تهدیدم کنی.
* راه دیگه ای نداشتم. تو زیادی غیر قابل دسترس بودی کیم سوهو.
سوهو به سمت میزش برگشت .
YOU ARE READING
That Omega
Fanfictionیک ملاقات یک تصمیم و درنهایت یک معجزه.... معجزه ای که عشقی عجیب رو رقم میزنه 𓃭ᴀᴜᴛʜᴏʀ: 𝕝𝕖𝕦𝕔𝕒𝕟𝕥𝕙𝕖𝕞𝕦𝕞 𓃭ᴄᴏᴜᴘʟᴇ:ℍ𝕦𝕟𝕙𝕠 𓃭ɢᴇɴʀᴇ: 𝕠𝕞𝕖𝕘𝕒𝕧𝕖𝕣𝕤,𝕣𝕠𝕞𝕒𝕟𝕔𝕖, 𝕞𝕡𝕣𝕖𝕟𝕘