𝐏𝐚𝐫𝐭 𝐭𝐞𝐧

384 82 24
                                    

انیو.. ووت ها نرسید ولی از اوضاع کامنت ها خیلی راضی بود. ووت ها هم نسبت به سین ها اوکی بود

با همین منوال پیش بریم قول میدم تند تند آپ کنم.. هفته آخر شهریور استراحت دارم. واقعا میخوام گوشی رو یکم بزارم کنار و چشم هامو استراحت بدم

راستی ورود کاپل جدید هم تبریک میگم :))

___

- هوسوک بکهیون رو ببر و یه دوری بزن. برو خونه یه دوش گرم بگیر.. ما باید تزریق های یونگی رو انجام بدیم. یونگی نمی خواد اینجا باشی

هوسوک با حرص و ناباوری به یونگی نگاه کرد. دیگه داشت هق هقش در میومد. چرا یونگی اینجوری می کرد..؟؟

با خشم چنگی به سوییچش زد و با عجله از اتاق خارج شد

جیمین وارد اتاق شد

+ ممنونم جیمین...

جیمین لبخند کمرنگی زد و سرم رو از دستش خارج کرد

- می دونم چرا ازش خواستی بره خونه.. ولی تو این مرحله واقعا به یه نفر احتیاج داری

یونگی زیر جای آنژیوکت رو از درد ماساژ داد و همون حین زمزمه کرد

+ به دوستم سپردم بیاد اینجا. هوسوک نباشه بهتره. نمی خوام اینجوری منو ببینه

همون حین در اتاق به صدا دراومد کله ی مو مشکی سرشو وارد اتاق کرد. چشم های گردشو دور اتاق چرخوند و با کنجکاوی که به نظر جیمین مال یه پسر بچه بود زمزمه کرد

*اینجا اتاق یونگی هیونگه..؟

با لحن کیوتش دل یونگی قنج رفت ولی جونگ کوگ با دیدن یونگی با سرعت وارد اتاق شد و خواست تو آغوش هیونگش بپره که حس کرد دستی دور کمرش حلقه شد

جیمین با همون جدیت و خونسردی همیشگیش بعد از جدا کردن جونگ کوک از تخت یونگی تزریقش رو انجام داد و زیرلب به پسر زمزمه کرد

- دور و ور یونگی هیونگت باید تمیز باشه. تا تمیز نشدی این دور و ور پیدات نشه

چشم های جونگ کوک درشت شد و بدون توجه به یونگی با عصبانیت به جیمین توپید

*من همین امروز صبح حموم بودم لطفا درست صحبت کنید آجوشی

جیمین با شنیدن "آجوشی" تک خندی زد. این پسر خیلی کیوت بود

ملایم سوزن رو از پوست حساس پسر خارج کرد و صاف ایستاد. یونگی با سرگرمی به کوکی و دکترش نگاه می کرد

جیمین لبخند ریلکس و حرص درآر همیشگیش رو زد و حینی که سمت یخچال می رفت کمی بلند تر از حد معمول گفت

- منظور من از تمیز این بود که پر باکتری و ویروس های عجیب غریبی. تا لباس های استریل نپوشی و دست هاتو نشوری اجازه بغل کردن بیمارو نداری

𝑭𝒖𝒄𝒌𝒊𝒏𝒈 𝒄𝒂𝒏𝒄𝒆𝒓 Where stories live. Discover now