𝓟𝓪𝓻𝓽8

2K 458 77
                                    

چند دقیقه بعد جونگکوک از تهیونگ بیرون کشیده بود و همون جور که سرش توی گردن تهیونگ بود خوابش برده بود و تهیونگ هم موهای جونگکوک و نوازش میکرد و اونم کم کم خوابش برد...

•••

با حس قلقلک روی صورتش چشم هاش و باز کرد و نگاهی به جسم پشمالو کنارش کرد و روی تخت نشست.

یونتان و بلند کرد و سمت حموم توی اتاق رفت...

وان و پر آب گرم کرد سگ بیچاره و توش گذاشت!

یونتان جیغی زد و در کسری از ثانیه به تهیونگ تبدیل شد!

تهیونگ ترسیده دستاش و لبه وان گرفت و با چشم هایی درشت شده به جونگکوک نگاه کرد و با ریختن آب از چتری های خیسش پلک میزد!

+چ...چی..چی کار میکنی؟

جونگکوک لبخند بزرگی زد جوری که دندون های خرگوشیش دیده میشدن!

_بعد از نات کردن امگا باید ازش مراقبت کرد!

توضیح داد و با پاشیده شدن آب توی صورتش داد زد!

_چی کار میکنییی؟

+بیعد اژ نیت کیردن امگی بییید ایزیش میریقیبیت کیرد!

جونگکوک با خنده به تهیونگ نگاه کرد و شیر آب و روی صورتش گرفت و بازش کرد!

+نکنننننننننننن!

•••

جونگکوک و تهیونگ روی تخت نشسته بودن و جین موهاشون و سشوار میکرد.

موهای تهیونگ فرو شده بود و گوش هاش از بین اون همه موی فرفری بیرون زده بودن و جین الان داشت دمش و خشک میکرد.

جونگکوک لباس پوشیده بود یکی از تیشرت های جدیدی که جین براش خریده بود و تن تهیونگ کره بود همراه با شلوارک کوتاهی که زانوهای تهیونگ بود.

با اومدن نامجون غذا ها هم رسید...

جین سشوار و خاموش کرد و بعد از نوازش کردن موهای تهیونگ سمت در رفت.

:بیاین بهتره ناهار بخوریم...

تهیونگ باشه ای گفت و با حس بر خورد بینی جونگکوک به گردنش ، گردنش و کج تر کرد تا جونگکوک بیشتر رد های مالکیت روش بذاره...

•••

تهیونگ با دیدن کنتاکی ها و مرغ های سوخاری که نامجون خریده بود چشماش برق زد و با ذوق به غذا ها نگاه میکرد و منتظر بود تا جین براش بکشه توی ظرفش..

بر خلاف تهیونگ جونگکوک بیشتر سیب‌زمینی سرخ شده و دوست داشت.

•••

جین و نامجون روی مبل بعد از دیدن سریال مورد
علاقشون خوابشون برده بود و تهیونگ و جونگکوک هم روی تخت درازکشیده بودن...

𝓜𝓪𝔂𝓫𝓮 𝓵𝓸𝓿𝓮||𝓚𝓥Where stories live. Discover now