یا خیالاتی شدم یا واقعا جانگکوکم جز شاگردای کلاسمه... تا به خودم اومدم فهمیدم مثل احمقا رفتار کردم و فقط مثل بز به بقیه بچهها زل زدم... نه خودمو معرفی کردم، نه کیفمو روی میز گذاشتم و نه روی صندلیم نشستم! من جوری به اون بچه خیره شده بودم انگار بار اولیه که میبینمش... جوری که چشمام از قیافهی بانی شکل و بامزش سیر نمیشد واقعا عجیب بود... حالا تو یونیفرم مدرسه به شدت بغلی و دوست داشتنی شده بود...
ولی جانگکوک با دیدن من واکنش زیادی نشون نداد... اون بچهی سرتق و شیطون جوری طبیعی رفتار کرد که انگار یه مگس بالدار دیده! اصلا مگه همهی مگسا بال ندارن؟! فاک! باید خودمو معرفی کنم!!
-سلام بچهها...من کیم تهیونگم...معلم ریاضیتون...امیدوارم که سال آخرتونو کنار هم به خوبی بگذرونیم... میدونین که ریاضی درس خیلی شیرینیه و نمیخوام بهش مثل یه درس سخت نگاه کنین...چون من قراره بهتون کمک کنم که سخت ترین معادله هارو مثل آب خوردن حل کنین! فایتینگ!!
درحالیکه سعی میکردم مثل یه مربی انگیزشی بانشاط و خوشحال به نظر بیام و احمقانه ترین لبخند دنیارو زده بودم صدای یکی از بچه ها بلند شد.
-جوگیر!
که البته کسی نبود جز پسر کوچولوی شیطون خودم که به یکم تربیت نیاز داشت! ولی من نادیدش گرفتم و به بچه ها گفتم کتاب ریاضیشونو باز کنن و نگاه میدونم باهات چیکار کنم و تحویلش دادم.
.
.
.
بعد از اتمام کارم چند تا از دخترای کلاس که از نگاهشون معلوم بود حسابی تحت تأثیرم قرار گرفتن شروع به تحسین من کردن.-عالی بود آقای کیم...خسته نباشید...
-اره واقعاً جوری تدریس کردین که همشو یاد گرفتیم...شما فوقالعاده اید...
بعد از اون دو دختر، کل دخترای کلاس دورم جمع شدن و شروع به تعریف و تمجید کردن.
-شما واقعا خوشتیپین آقای کیم...
-اره خیلی خوشلباسم هستن!...
-من خیلی خوشحالم که شما معلم ریاضی ما شدین...فایتینگ!
ولی من تمام این مدت نگاهم خیره به پسری بود که با دهن کجی کردن ادای دخترای کلاس و درمیوورد. من لبخوانیم حرف نداره...اینکه بفهمم اون بچه داره به دوستش چی میگه کار خیلی سختی نیست...تمرکز کردم...روی حرکت لبای کوچیک و قرمزش...
"اونا دارن کونشو لیس میزنن...چندشا"
این که از کوکی زیاد بعیید نبود...حالا روی دوستش تمرکز کردم
"چه بمال بمالیه...شرط میبندم همه برای نمره بهش میدن"
خدای من...این بچهها... واقعاً بیادبن!
خب دیگه بسمه!
-خیلی ممنونم از لطفتون بچهها... تکالیف جلسهی بعدتون فراموش نشه...فایتینگ! همه لطفا از کلاس خارج شن به جز آقای جئون...
![](https://img.wattpad.com/cover/321487837-288-k820996.jpg)
YOU ARE READING
private teacher(Vkook)
Fanfictionچی میشه اگه خانم و آقای جئون برای پسربچهی شر و شیطونشون که همه ی معلم خصوصیاشو ناک اوت کرده دنبال معلم جدید باشن و کیم تهیونگ بهشون معرفی بشه؟ 🍬🍭🍬🍭🍬🍭🍬🍭🍬🍭🍬🍭🍬🍭🍬🍭🍬🍭 بخشی از داستان: پسر کوچیک جئونا با خنده هر کلمشو ادا میکرد و دندونای...