part7

417 76 2
                                    

یونگی رو تخت ولو شده بود تهیونگ رسما اونو تیکه پاره کرده یه نگاهی به دورو برش می ندازه خبری ازش نبود تا یونگی ازش کمک بگیره
+لعنت بهش وحشیی***
یونگی با درد کمر هزارتا بدبختی خودشو به حموم می رسونه به دیوار حموم تکیه میده تا نیوفته یه نگاهی تو اینه به خودش می ندازه وقتی بچه بود بهش بچه گچی می گفتن چون پوستش خیلی سفید بود ولی الان یه نقطه سفید رنگم تو بدنش دیده نمی شده پر شد بود از شاهکار های سلطان کیم بزرگ
+نگا توروخدا  بهار شده باید مثل قطبی ها لباس بپوشم... اه زیر گوشمم هست ایشش... البته اگر از شر این کمر درد نکبت خلاص شم...
ـــــــــــــــــ ــــــــــ ــــــــ
یونگی همچنان رو تخت ولو بود یکی از تیشرت های بزرگ مشکی تهیونگ هم پوشیده بود که خودشو که هیچی پنج تا تهیونگ توش جا می شدن
هوا داشت تاریک می شد ولی خبری از تهیونگ نبود جالب تر از اون خبری از مامانش نبود....
+چرا مامانم مشکوکه... نکنه چون مامانمه فهمیده رابطه داشتم
تو همین فکرا گوشیش زنگ می خوره
+هم
~مگه با اسب حرف می زنی؟
+بنال لیسا
~دانشگاه تا یه هفته تعطیله
+خدایا شکرت... قطع کنم حالا؟
~نمی خوای بپرسی چرا؟
+بنظرت برام مهمه؟ یه هفته دیگه می بینمت
خب این خبر خوبی برای یونگی بود
+چه عجب شانس در خونه منم زد...
همون موقع در خونه باز میشه یونگی با تهیونگ مواجعه میشه
_هی
+نکبت وحشی حیوون کدوم گوری بودی؟ من کردی گزاشتی رفتی؟ تنها گزاشتی رفتی؟ عه چرا شعر شد هرچییی
تهیونگ تو یه ثانیه لباساشو عوض میکنه و چشم یونگی به بدنش میوفته.... پر از جای چنگ گاز بود
+تو راه گربه ای چیزی تو گونی می کردی احیا؟
_اره... یه گربه به اسم یونگی...
+اها... چی واقعا؟ خب حقته نکبت دراز
تهیونگ خیلی به حرفای یونگی اهمیت نداد خودشم کنار یونگی ولو میشه
_یا هفته ازادیم خداروشکر...
که چشمش به گردن یونگی میوفته
_راستی کدوم یکی از اینا مارکمه
+من الان از کجا باید بدونم؟ اونی که  جاش نره طبیعتا پس باید یه هفته یا شایدم بیشتر صبر کنیم
که دوباره گوشی یونگی زنگ می خوره
+بگو مامان
*می دونم درد داری ولی
+واقعا می دونستی؟
*وسط حرفم نپر توله خب مامانتم دیگه داشتم می گفتم این هفته برای عمه میمونت مشکل پیش اومده پس یه ایل قرار بیاد خونمون
+حدس بزنم داماد گل سر سبدتم باید باشه تا
*بکنمش تو ک.. یعنی استین عمت دقیقا فردا اینجا باش تمام
بعد هم گوشی رو قطع می کنه...
+وای ته تا یه هفته دردسر داریم
_شنیدم... چشه مگه
+کلی مشکل داریم
۱ عمم صد درصد از سوجین دیوث تر
۲دختر خاله دیوث ترم تو رو ببینه شر میشه
۳سوالات فامیل
۴ جین هم میاد که خدا به دادم برسه
۵از همه بدتر
_چیه؟

+نامجون!

AM I LUCKY? Where stories live. Discover now