سرشو بالا میاره و نگاه به ساعت میکنه واو زمان چه زود گذشت دور شده به اطراف نگاه کرد جز خودش کسی اونجا نبود بازم تا دیر وقت مشغول کار کردن بود چشماشو میماله
و به گوشیش نگاه میکنه شارژ نداره لویی چند بار زنگ زده بود ولی زین موقع کار گوشیشو روی سایلنت میزاره
پیاماشو باز میکنه که کلی فحش نوشته شده داخلشون که لویی:میخوای برنامه امشبو بپیچونی؟
لویی:کجایی احمق جواب بده؟
لویی:اگه جواب ندی میام به فاکت میدم توی فاکیو
زین با دست میزنه تو سرش وای لویی من و میکشه
کتشو برمیداره و میخواد بلند شه که سایه مردی رو پشتش میبینه یه لحظه میترسه ولی با صدایی میشنوه هم خیالش راحت میشه و هم از استرس کتشو میندازه
میخواد خم شه که برش داره که لیام زود تر خم میشه و برش میداره و میتکونش میده دست زین و با لبخند بهش میگه باز که تا دیر وقت موندی و کار کردی استراحت کن آقای مالیک من کارمندی که خسته باشه رو نمیخوام زین که غرق صدا و چشمای لیام شده بود با سرفه لیام به خودش اومد و با تته و پته گفت مممنونمم آقای پین ن
ببخشید یکم دست و پامو گممم کردم و مثل احمقا میخنده
زین درونش یکی محکم میزنه تو سرش میگه خاک بر سرت خیلی ضایع ایی خفه شو لیام :چیزی گفتی ؟ زین:نه نه با خودم بودم اره خوب این پروژه خیلی مهمه و میخوام نقش مهمی داشته باشم داخلش
لیام یه قدم میاد نزدیک به زین و دستشو میزاره روی شونه زین و سرشو خم میکنه اینقدر جلو میاد که گرمی نفسش میخوره به صورت زین ... زین احساس میکرد قلبش الان از تپش شدید میترکه و همونجا روی دستای لیام غش میکنه جلوی خودشو گرفته بود نفس لرزونی کشید و با دستش یقه پیراهنشو کشید و خودشو کشید عقب تر لیام با خنده دستشو نوازش وار روی گونه زین میکشه و میگه خیلی بامزه ایی آقای مالیک گونشو میکشه و ادامه میده: آقای هوران بهتون گفتن نه؟ با این زحمت و تلاشایی میکنی فک کنم به زودی قراره ترفیع بگیری راستی قرار افتاد واسه فردا واسه ادامه کار توی خونه من اونجا راحت تر میشه کار کرد پس ساعت ۵منتظرتم و دستشو میکشه چشمکی میزنه و و ازش فاصله میگیره و درحالی دست تکون میده از زین دور میشه )زین:...
از حالت ابهام میاد بیرون خودشو نیشگون میگیره آخ درد داشت یعنی یعنی این خواب ب نبودد؟باورم نمیشه
اطرافشو نگاه میکنه و زیر لب اروم میگه فاک و لبخند احمقانش باز روی لباش نقش میبنده وقتی مطمعن میشه لیام رفته سوت زنان و با قدم های رقص وار میره سمت ماشینش
دستی به ماشین که بلاخره تونسته بود بعد از مدت ها بخره میکشه هی مای گرل قراره فردا با تو بریم خونه لیام باورت میشه و سوار ماشین شد
کرواتشو شل کرد و گوشیشو برداشت زنگ زد به لویی :
نفس عمیق آماده شنیدن فحش باش میدونه که من نمیتونم فحش بدم ولی اون فحش میده لویی بی شعور
با سومین بوق صدای سرمست لویی و میشنوه تا میخواد چیزی بگه لویی میگه
هعی لیتل شت کدوم گوری هاا
چشامو میبندم و میگم لویی یه لحظه چیزی نگو شما الان داخل بارین؟از صدای اطراف مشخصه زودتر رفتین و شروع کردین
یهو صدای نایل میاد که میگه اگه کونتو جمع نکنی و زودتر نیای یه لویی مست و بیهوش داریم و برنامه جشت کنسل میشه لویی گوشیو از نایل میگیره و میگه آره چون میدونی فاک چیه؟نه اینجوری کیف نمیده بگم باید بیای پس بای ده دقیقه دیگه اینجا نباشی من میدونم با تو
و گوشی قطع میشه
ظبتشو روشن میکنه و حرکت میکنه و با صدای موسیقی اوپرا و ویالون با انرژی حرکت میکنه
در همین لحظه توی دنیای دیگه
YOU ARE READING
FLAMES 🔥
Fanfictionداستانی متفاوت از دو روح متفاوت در یک جسم یکسان :آیا به دنیاهای مختلف و موازی اعتقاد دارید ؟ اینکه مثل شما یک نفر توی دنیای دیگه ایی زندگی میکنه ؟ زین این دنیا باور به هیچی نداره و تحت تعقیب ترین قاتل دنیا هست و جزو ده تا خطرناک ترین آدم های ممکن...