بعد از رفتن تهیونگ و سول جین و سوجی تنها شدن
جین از جاش بلند شد مچش اسیر دستای گرم سوجی شد
-پسرم حالت خوبه؟
-خوبم مامان میخوام یکم تنها باشم
وارد اتاقش شد و درو پشت سرش بست نامهای که آقای سول بهش داده بود رو باز کرد
"میدونستم همیشه دوست داری از اینجا بری
راهی جز این ندیدم....برو سئول ولی یادت نره تمام مسئولیتها دنبالت میکنن
اقامتگاه ها ادغام میشن و تو تهیونگ ازدواج میکنید
تو این زندگی تضادها وجود دارن تا تعادل رو حفظ کنن و هر تصمیمی سختی های خودشو داره باید میدونستی وقتی سئول رو انتخاب کردی مسئولیت بزرگتری رو متحمل شدی
و در صورتی که با ازدواج مخالفت کنی تو و مادر و برادرت از ارث محروم میشید یعنی دیگه خونه برای زندگی کردن ندارید پس قبل از انجام هرکاری خوب به سرانجامش فکر کن و کاری نکن خانوادت تو دردسر بیفتن
متاسفم برای تمام دردهای که تو این سالها بهت دادم شاید تو تنها کسی باشی که از رفتنم خوشحالی بلاخره من هیچوقت بغلت نکردم "اشکاشو پاک کرد و اروم زمزمه کرد
-حتی وقتی رفتی هم بیرحمیاتو ازم دریغ نکردی⋆
کمدشو زیر رو کرده بود تا لباسی پیدا کنه بنظر احمق نیاد ولی چیزی جز لباسای آبی پاستیلی و بافتای اور کیوت و یه مشت کفش کانورس پیدا نکرد
دورس شیری رنگی رو با شلوار قهویی و کانورس مشکیش ست کرد
-امم اینا خوب میشنموهای مشکیش یکم بلند شده بودن و پشت گردنشو کمی میپوشوندن
عطر ملایم و شیرنشو برداشت و روی مچش زد و بعد پشت گوش و گردنش پخشش کردبه محض خارج شدنش از خونه با تهیونگ که دست به سینه به ماشین تکیه داده بود مواجه شد خیال کرده بود در انتظارش تبدیل به فسیل میشد ولی تهیونگ هم آدم وقت شناسی بود
مثله یه شاهزاده بود اگر اخلاقشو فاکتور میگرفت میتونست خود تایپ ایده آل جین باشهبا کفش مشکی براقش قدمای پر ابهتی سمت جین برداشت فاصله هارو به حداقل رسوند جین تو جاش خشکش زده بود این همه نزدیکی اونم از تهیونگی که دیشب با رگبار کلماتش قلبشو سوراخ کرده بود
یه قدم به عقب برگشتلبخند شروری زد و نیمرخشو مماس صورت جین قرار داد مطمئن بود تار گشنده موهاش فک جینو لمس کرد کلماتشو شمرده و با تاکید تو گوش جین خوند
-جوری عذابت میدم که خودت بری التماسشون کنی طلاقت بدنصدای بمش و بیشتر از همه کلماتش لرز به تن جین انداختن پس اگر میگفت تازه شروع بدبختیاشه مبالغه نکرده چی در انتظارش بود و چی باعث شده بود تهیونگ بخواد به این زودیا کوتاه بیاد و تن به این ازدواج بده فقط برای عذاب دادنش
گوشه لباسشو چنگی زد و ترجیح داد چیزی نگه لعنت تا کی میتونست ساکت وایسه
![](https://img.wattpad.com/cover/328690725-288-k576276.jpg)
YOU ARE READING
'چشم چران' 𝙇𝙚𝙘𝙝𝙚𝙧
Romance"ازدواج اجباری" جین وارث یه خانواده ثروتمنده که بعد از مرگ پدربزرگش همونطور که ازش انتظار میرفت وارث میشه همهچیز خوب پیش میره تا یکروز میفهمه مسئولیت جدیدی بهش تحمیل شده و اون ازدواج با پسری شهریی که فقط دورا دور ازش شناخت داره.... به اجبار ازدواج...