𝔓𝔞𝔯𝔱 10

2.3K 233 39
                                    

لباس های شلخته و چرکی که کنار کمد افتاده بودن رو جمع کرد و داخل سبد قرمز رنگ انداخت.
برای تموم کردن کارهاش عجله داشت چون کمتر از یک ساعت دیگه باید به کارگاه برمیگشت.
اونطور که هیونگش گفت قرار بود یکی از مدیر برنامه های مراسم به دیدنشون بیاد و یسری نکات رو بهشون گوشزد کنه تا مبادا موقع شروع مراسم اشتباهی به وجود بیاد و باعث سرافکندگی بشه.
و قطعا حضور جونگ‌کوک هم لازم بود.
با اینکه احساس گشنگی زیادی میکرد اما غذا خوردن رو به بعد از تموم شدن کارها موکل کرد.

_شلخته و کثیف میتونه واژه های مناسبی برای توصیفت باشه وی!

غرغر کرد و روتختی رو مرتب روی بالشتک ها کشید و روی صندلی مقابل اینه نشست تا وسیله های مختلف روی میز رو مرتب کنه و بالاخره از اتاق بیرون بره... اتاق تقریبا بزرگی بود، تخت کینگ سایز زرد رنگ وسط اتاق که بالای تخت روی سقف اینه کاری شده بود و از نظر جیمین میتونست سکسی باشه، پنجره ی کوچیک گوشه ی اتاق به چشم می‌خورد که پرده ی مشکی رنگ از ورود نور خورشید جلوگیری میکرد، میز و اینه ی چوبی البته به سبک مدرن در سمت چپ تخت قرار داشت به همراه قسمت جداگانه ای که اتاقک لباس رو تشکیل میداد... همچنین فرش دایره ای زرد و مشکی سمت راست اتاق و کاناپه ی دونفره ی روش هم اتاق رو تکمیل تر میکرد.
چندتا کتاب مختلف هم در قفسه ی روی دیوار بالایی کاناپه چیده شده بودن.

جونگ‌کوک حدس میزد تم اتاق اون آدم مغرور و سیگاری قرمز یا خاکستری میتونه باشه درحالی که همه ی حدسیاتش با دیدن تم مشکی و زرد اتاق دود شد.

خسته روی صندلی نشست تا آخرین قسمت از نظافتش رو به اتمام برسونه،
شیشه های عطر رو کنار زد و با دستمال داخل جیبش سطح چوبی میز رو تمیز کرد و آهی خسته کشید.
جونگ‌کوک در واقع با اینکه کار چندان زیادی هم نکرده بود خستگی که داخل تنش نشسته بود طوری تعریف میشد که انگار یه عمارت بزرگ رو به تنهایی و بدون وقفه طی کشیده... نه یه کلبه ی یک اتاقه ی کوچیک!
اون امگای موبلوندی چه بخواد و چه نخواد یه بچه پولدار بود که تنها کاری که برای نظافت و کار انجام می‌داد مرتب کردن گاه و بی گاه اتاقش بود.
و همین دلیل به تنهایی کافی بود که نشون بده جونگ‌کوک زیاد به کار کردن عادت نداره و زود خسته میشه!

موهای بلوند و شلخته ش رو به عقب شونه زد و شیشه های عطر رو با کمی وسواس کنار هم چید.
توجهش جلب اسم های حک شده روی شیشه های ادکلن شد.

تکخندی زد و علاقه ی مرد رو تحسین کرد... رمی لاتور سیگار، تام فورد توباکو، وانت بای نایت و... که همشون با بوی سیگار بودن.

کشو اولی میز رو باز کرد ولی اینبار تعجبی درکار نبود.
انگاری وی علاقه ی زیادی به سیگار داره که کل زندگیش رو در سیگار و رایحه ش خلاصه کرده!
یه کشو پر از سیگار برگ با رایحه های مختلف...

𝐶𝑖𝑔𝑎𝑟𝑒𝑡𝑡𝑒Onde as histórias ganham vida. Descobre agora