TIME

2

2014

لعنتیییی زلزله اس یا چی؟

چرا تختم هی تکون‌ تکون میخوره؟ انقدر خواب آلود بودم که حتی نمی‌خواستم چشم‌هام رو باز کنم تا کسی که باعث زلزله شده رو پیدا کنم وحسابش رو برسم.....

بی اهمیت به سروصداها و تکون‌های تخت خواستم باز بخوابم که این دفعه تکون‌ها شدیدتر شدن و صدای خنده ها و ناله هم بهش اضافه شد......

ایندفعه چشم‌هام تا اخر باز شد و سریع سر جام نشستم که سرم به جسم سختی بر خورد کرد....

+آخخخخخخ لعنتییی سرممم.....

وقتی اینو گفتم صداها و تکون خوردنا هم تموم شد....

دستم رو روی سرم جایی که حس می‌کردم مثل انیمیشن تام و جری برآمده شده گذاشتم و از اون جاییکه محیطیه شبیه تخت رو بسته بود بیرون اومدم، عقبتر اومدم که با تخت سه طبقه رو برو شدم......

پس از این تخت سه طبقه ها بود،و منم چون طبقه ی اول بودم سرم به تخت بالایی خورد....

از کشفی که کرده بودم ابروهام رو با غرور برای خودم بالا انداختم.....

با تکونای ریزی از طبقه ی بالایی تخت چشمام رو ریز کردم تا ببینم کی دقیقا بالای سرم داشته کارای خاکبرسری میکرده.....

ولی یه لحظه صبر کن، به دور و برم نگاهی انداختم....

چرا تو خوابگاه اوایل دبیومون بودیم؟

از دست این شی هیوک همیشه بهش می‌گیم قبل اینکه بخواد یه برنامه رو فیلم برداری کنه قبلش بهمون بگه ولی باز اخرش کار خودش رو می‌کنه...... عایششش..... باورم نمیشهه..... حالا هم کارش به جایی رسیده به خاطر این برنامه ها موقعی که خواب بودم من رو بیاره......

سرم رو تکون دادم تا از این افکار خلاص شم، بعدا حسابم رو باهاش صاف می‌کنم اشکالی نداره.....فعلا باید بفهمم کی بالای تخت نزاشت من به ادامه ی خواب نازم برسم......

از پله های کوچیک تخت بالا رفتم......وقتی نگاهم به اون دوتا که توی هم پیچیده بودن دهنم از شوک باز موند، اوناهم با ترس و نگاه نا آشنا بهم خیره شدن.....

نگاهم به جیمینی که سرش لای پای جیهوپ گیر کرده بود و موهاش اسیر دست های جیهوپ بود، جیمین هم سعی داشت با زدن جیهوپ خودش رو از دستش خلاص کنه افتاد.....

تا نگاه اون‌ها هم به من افتاد همونطوری خشکشون زد......

یه چیزی اینجا عجیب بود، خیلی هم عجیب.....مغزم یاری نمی‌کرد ولی چرا انقدر از لحاظ جسمی این دوتا عوض شده بودن؟ موهاشون هم حتی رنگشون فرق داشت کی رنگ کرده بودن؟

_ج..جین ه... ه...هیونگ؟

جیهوپ بود که با لکنت بعد سکوت طولانی به حرف اومد.....