☃️《قسمت سوم: قهوه میخوام》☃️
〰️❄〰️-اره... یه پیشنهاد بیشرمانه است... کیم ته بیا با هم سکس داشته باشیم...
تهیونگ فاکی گفت و بعد همونطور که زیر چشمی اطراف رو می پایید گفت:
-الان... الان جدی هستی؟...
-اره اره... فاک... تا پشیمون نشدم بهم بگو باهام میخوابی یا نه؟...
تهیونگ شیطنت امیز خندی و با ناباوری جواب داد:
-هیونگ تو واقعا عجیبی... به اینکه باهات لاس میزنم غر میزنی ولی مدام بهم پیشنهاد های بی شرمانه میدی...
بعد لبخند گشادی زد و ادامه داد:
-البته که من هم راضیم... بذار برم لباسم رو عوض کنم و بیام...
جونگ کوک باشه ای گفت و ادامه داد:
-فقط عجله کن... نمیتونم بیشتر از این تحمل کنم...
الفای مو عسلی با عجله و دست و پا گمشدگی به طرف اتاق رختکن حرکت کرد و با عجله لباس هاش رو از تنش در اورد.
-هیونگ... کجا داری میری؟...
جونگ بین متعجب پرسید و تهیونگ همونطور که پلیورش رو تن میکرد جواب داد:
-با یه امگا قرار دارم... لطفا حواست به صندوق باشه...
و با عجله از اتاق بیرون دوید. جونگ کوک با دیدنش به سمتش حرکت کرد و بعد از گرفتن دست هاش با قدم های بلندی اون رو به سمت خونهاش هدایت کرد.
با رسیدنشون به خونه، تهیونگ به خوبی تونست عطر یاس و نرگس رو حس کنه اما درست قبل از تجزیه تحلیل خونه، بدنش به در کوبیده شد و با پایین کشیده شدن یقه اش، لب های امگا روی لب هاش نشست.
تهیونگ با هیجان کمرش رو خم کرد تا قدش به جونگ کوک برسه و به لب های شیرین امگا حمله کرد و حین بوسیدن لب های نرمش، مشغول نوازش کمرش شد.
-هیش... اروم...
تهیونگ با دیدن دست های لرزون جونگ کوک روی دکمه های لباسش و همینطور بلند شدنش روی پنجه های پاش برای هم قد شدن با الفا زمزمه کرد و همونطور که صورت امگا رو میبوسید پرسید:
-هیونگ... این به خاطر بچه هاست؟...
جونگ کوک که متوجه منظورش شده بود، سینه اش رو نوازش کرد و با سختی جواب داد:
-نه... به خاطر... به خاطر خودمه... من... من واقعا میخواستمش...
تهیونگ با شوق خندید و بوسه ای روی لب های جونگ کوک گذاشت.
-بریم اتاقت؟...
جونگ کوک سری به نشون تایید تکون داد و بعد از ورود به راه رو در اتاقش رو باز کرد تا الفا وارد خونه بشه.
![](https://img.wattpad.com/cover/330635813-288-k490128.jpg)
YOU ARE READING
Shameless Bid
Fanfiction~|کامل شده|~ ❄نام: پیشنهاد بیشرمانه ❄کاپل: ویکوک ❄ژانر: امگاورس، امپرگ، اسمات ❄قسمتی از داستان: با تموم شدن تحملش با عجله از سر جاش بلند شد و رو به روی الفایی که مشغول تمیز کردن میز ها به جای یکی از همکارهاش بود حرکت کرد و با ایستادن رو به روش، برای...