part 12♤

972 154 28
                                    

جونگ کوک: تهیونگ
بیا اینجا
زودباش
نزار بدون خواست خودت اینکارو انجام بدم

تهیونگ ‌که در اتاقو قفل کرده بودو نشسته بود پشت در با صدای بلند داشت جواب آلفاشو میداد

تهیونگ: نمیخوام
امشب نمیشهههه
خواهش میکنم آلفا
فقط همین امشبو بهم فرصت بده

جونگ کوک از پشت در عصبی تکخندی زدو موهاش رو به سمت بالا داد تا یکم از عصبی بودنش کم کنه
اما همون لحظه یه ایده ی خیلی خوب به ذهنش رسید
باید حرص امگا رو در میوردو حسودیشو تحریک میکرد
اونوقت امگا با پای خودش میومد پیشش

جونگ کوک: باشه
اما من امشب میرم توی رات
متاسفانه نمیتونم این دفعه هم با قرصو دارو حلش کنم
من میرم گی بار
حداقل امشبو با یه امگای دیگه میگذرونم
و از در فاصله گرفتو رفت تا آماده بشه
چند دست لباس توی اتاق کارش داشت
میتونست اونارو بپوشه

تهیونگ بعد از شنیدن حرفای آلفا با چشمای درشت شده و استرس به سرعت در اتاقو باز کردو به اتاق کار آلفا رفت

درو باز کردو جونگ کوکو نیمه برهنه درحال لباس پوشیدن دید

با چشمای اشکی و لباش که خیلی بامزه جلو داده بودشون به آلفا نگاه کرد

تهیونگ: ت..تو واقعا
تو واقعا میخوای بری گی بار؟

با قیافه ی بامزه و چشمای اشکیش اینو گفتو منتظر جواب آلفا شد

جونگ کوک که نقشش گرفته بود حالا مطمئن بود امگا خودش با زبون خودش ازش میخواد که باهاش بخوابه

جونگ کوک : عاره
چیشده
چرا داری گریه میکنی
چاره ای ندارم
نمیتونم به کاری که نمیخوای مجبورت کنم

تهیونگ سرشو پایین انداختو بعد از چند ثانیه فکر کردن تصمیمشو گرفت

تهیونگ: باشه

جونگ کوک با تعجب دست از بستن کمربندش کشیدو به امگا خیره شد

جونگ کوک: چی باشه؟

تهیونگ: نرو گی بار
خواهش میکنم
با من باش

جونگ کوک: تو مطمئنی؟

تهیونگ سرشو به معنای تایید بالا و پایین کردو به چشمای آلفا خیره شد

جونگ کوک آروم آروم به سمت تهیونگ رفتو بدنشو بین دیوارو خودش چفت کرد و لباشو روی لبای امگاش کوبید

.....

بعد از چند ساعت اون آلفای بی رحم بالاخره اومده بود خونه
توی هیت رفته بودو تقریبا داشت از درد میمرد
دعا دعا می‌کرد آلفا بوی فرمون قویشو نفهمیده باشه
مگرنه امشب قطعا به فاک میرفت
اما متاسفانه جیزی که دوست داشت نشد
آلفا اومد توی اتاق و به چشمای جیمین زل زده بود

یونگی: تو رفتی توی هیت

جیمین: ع...عاره
خودم حلش میکنم

آلفا تکخندی زدو نزدیکش شد

یونگی: من آلفاتم
اونوقت خودت میخوای حلش کنی؟

𝓛𝓸𝓿𝓮 𝓸𝓻 𝓱𝓪𝓽𝓮? 💜Where stories live. Discover now