جونگ کوک: تهیونگ
بیا اینجا
زودباش
نزار بدون خواست خودت اینکارو انجام بدمتهیونگ که در اتاقو قفل کرده بودو نشسته بود پشت در با صدای بلند داشت جواب آلفاشو میداد
تهیونگ: نمیخوام
امشب نمیشهههه
خواهش میکنم آلفا
فقط همین امشبو بهم فرصت بدهجونگ کوک از پشت در عصبی تکخندی زدو موهاش رو به سمت بالا داد تا یکم از عصبی بودنش کم کنه
اما همون لحظه یه ایده ی خیلی خوب به ذهنش رسید
باید حرص امگا رو در میوردو حسودیشو تحریک میکرد
اونوقت امگا با پای خودش میومد پیششجونگ کوک: باشه
اما من امشب میرم توی رات
متاسفانه نمیتونم این دفعه هم با قرصو دارو حلش کنم
من میرم گی بار
حداقل امشبو با یه امگای دیگه میگذرونم
و از در فاصله گرفتو رفت تا آماده بشه
چند دست لباس توی اتاق کارش داشت
میتونست اونارو بپوشهتهیونگ بعد از شنیدن حرفای آلفا با چشمای درشت شده و استرس به سرعت در اتاقو باز کردو به اتاق کار آلفا رفت
درو باز کردو جونگ کوکو نیمه برهنه درحال لباس پوشیدن دید
با چشمای اشکی و لباش که خیلی بامزه جلو داده بودشون به آلفا نگاه کرد
تهیونگ: ت..تو واقعا
تو واقعا میخوای بری گی بار؟با قیافه ی بامزه و چشمای اشکیش اینو گفتو منتظر جواب آلفا شد
جونگ کوک که نقشش گرفته بود حالا مطمئن بود امگا خودش با زبون خودش ازش میخواد که باهاش بخوابه
جونگ کوک : عاره
چیشده
چرا داری گریه میکنی
چاره ای ندارم
نمیتونم به کاری که نمیخوای مجبورت کنمتهیونگ سرشو پایین انداختو بعد از چند ثانیه فکر کردن تصمیمشو گرفت
تهیونگ: باشه
جونگ کوک با تعجب دست از بستن کمربندش کشیدو به امگا خیره شد
جونگ کوک: چی باشه؟
تهیونگ: نرو گی بار
خواهش میکنم
با من باشجونگ کوک: تو مطمئنی؟
تهیونگ سرشو به معنای تایید بالا و پایین کردو به چشمای آلفا خیره شد
جونگ کوک آروم آروم به سمت تهیونگ رفتو بدنشو بین دیوارو خودش چفت کرد و لباشو روی لبای امگاش کوبید
.....
بعد از چند ساعت اون آلفای بی رحم بالاخره اومده بود خونه
توی هیت رفته بودو تقریبا داشت از درد میمرد
دعا دعا میکرد آلفا بوی فرمون قویشو نفهمیده باشه
مگرنه امشب قطعا به فاک میرفت
اما متاسفانه جیزی که دوست داشت نشد
آلفا اومد توی اتاق و به چشمای جیمین زل زده بودیونگی: تو رفتی توی هیت
جیمین: ع...عاره
خودم حلش میکنمآلفا تکخندی زدو نزدیکش شد
یونگی: من آلفاتم
اونوقت خودت میخوای حلش کنی؟
YOU ARE READING
𝓛𝓸𝓿𝓮 𝓸𝓻 𝓱𝓪𝓽𝓮? 💜
Romanceپسری که مجبور میشه بخاطر شرایط خانوادش و ثروت مسخره ی پدرش که قراره از دست بره با یه مرد غریبه ازدواج کنه اون امگا چی در انتظارشه؟ ژانر: امگاورس_ اسمات_ ازدواج اجباری کاپل اصلی: kookv_younmin چ...چی؟ -نشنیدی؟ گفتم برو رو تخت نزار یه حرفو دوبار تکر...