♡فرمول عشق♡
بازم مثل همیشه توی حل کردن مسئلهها به مشکل خورده بود.
معلم دو دقیقه وقت داده بود تا اون سوال رو حل کنن.
حالا دو دقیقه تموم شده بود،معلم به لیست نگاه کرد و گفت:
-جونگ جونگکوک و لالیسا بیاید پای تخته،هردوتون حلش کنید.جونگکوک با استرس ماژیکش رو برداشت و رفت طرف راست تخته ایستاد و به مسئله نگاه کرد.
لیسا کنارش ایستاد و تند تند شروع کرد به نوشتن فرمول و حل کردنش.
جونگکوک دید چارهای جز نوشتنش نداره،تا قسمتی که بلد بود رو نوشت.معلم از اونور گفت:
-حلش کردید؟!
لیسا جواب آخر رو نوشت و به جواب جونگکوک نگاه کرد،قبل از اینکه به معلم بگه تمومش کرده،با صدای آروم رو به جونگکوک گفت:
-از فرمول جلسهی قبل استفاده کن و معادله رو برعکس کن،مثل جوابی که من نوشتم.لیسا برگشت و به معلم گفت:
-تمومش کردم.
جونگکوک قسمتی از جواب رو پاک کرد و از فرمولی که جلسهی قبل درس داده بودن،برای حلش استفاده کرد و جواب رو نوشت.
معلم با دقت به جوابهاشون نگاه کرد و گفت:
-هردوشون درست حل کردن،میتونید جواب رو یادداشت کنید تا مبحث بعدی رو هم درس بدیم.جونگکوک رفت سرجای خودش نشست و به لیسا که جلوتر نشسته بود،نگاه کرد.
جونگکوک همیشه لیسا رو به خاطر نمرههای خوبش تحسین میکرد البته اون اخلاق خوبی داشت و با بقیه با مهربونی رفتار میکرد.بعد از تدریس درس جدید،زنگ خورد،لیسا کتابهاش رو جمع کرد،با احساس اینکه یه نفر جلوی میزش ایستاده،سرش رو بلند کرد و با جونگکوک مواجه شد.
-با من کاری داری؟!
جونگکوک دستی پشت گردنش کشید و گوشیش رو،رو به لیسا گرفت و گفت:
-دلم میخواد که...اگه بشه...با همدیگه مطالعه کنیم...میشه شمارهات رو داشته باشم؟!لیسا نگاهی به پسر دستپاچهای که داشت جملاتش رو مرتب میکرد و یه نگاه به گوشی که به طرفش گرفته بود،انداخت و گفت:
-آم...مطمئن نیستم که مطالعه دو نفره بهمون کمک کنه. من همیشه تنها درس میخونم...یکم برام سخته.
جونگکوک گوشیش رو روی میز لیسا گذاشت و مصممتر گفت:
-قول میدم که آروم باشم،تازه وقتی برام سوالی رو توضیح بدی،برای خودت هم دوره میشه.لیسا که دید جونگکوک هیچ جوره کوتاه نمیاد،گوشی رو برداشت و شمارهی خودش رو وارد کرد و گفت:
-من کتابخونهی نزدیک مدرسه درس میخونم،ساعت ۳ میرم اونجا.
جونگکوک لبخندی زد و گوشی رو ازش گرفت:
-ممنون که گذاشتی باهات درس بخونم.
لیسا سرش رو تکون داد،کیفش رو برداشت و از کلاس رفت بیرون.********************************
شاید همه چیز از اونجا شروع شد که بهش پیشنهاد داد که با همدیگه درس بخونن...
شاید هم از قبلترش که از رفتار مهربونش با بقیه خوشش اومده بود....
هر چی که بود به دردسر انداخته بودش...
توی این مدت درسهاش بهتر شده بود ولی قلبش...قلبش هر بار که لیسا رو میدید بیشتر به سینهاش میکوبید...صورت لیسا براش درخشانتر از هر چیزی بود....شاید بازتاب نور خورشید بود...
وقتی موضوعی رو برای جونگکوک توضیح میداد،تنها چیزی که میدید تکون خوردن لبهای لیسا بود...
به چشمهای لیسا و مژههای بلندش نگاه کرد ولی نگاهش با نگاه لیسا گره خورد.
لیسا سرش رو تکون داد و پرسید:
-حواست کجاست؟!شنیدی چی گفتم؟جونگکوک به کاغذهای روی میز نگاهی انداخت و گفت:
-قشنگه!
لیسا هم نگاهش رو دنبال کرد و گفت:
-اوهوم فرمول قشنگیه...
جونگکوک حرف لیسا رو قطع کرد و گفت:
-عاشق شدن فرمول قشنگیه...میتونی برام حلش کنی؟لیسا با ابروهای بالا رفته به جونگکوک نگاه کرد:
-منظورت چیه؟!
جونگکوک مداد رو از دست لیسا بیرون کشید و انگشتهاشون رو توی هم قفل کرد:
-کاملا واضحه...من ازت خوشم میاد.
-چرا از من خوشت میاد؟
-چون تو فقط یه دونهای و هیچکس شبیه تو نیست. تو دختر مهربونی هستی که با مهربونیهات،توی دل همه جا باز میکنی...که البته قلب من رو هم دزدیدی.لیسا خندید و گفت:
-فکر نکنم توی حل کردن فرمول عاشق شدن خوب باشم ولی میتونیم با همدیگه روش کار کنیم!
هر دوشون با همدیگه خندیدن و جونگکوک گفت:
-یس!~ بالاخره جواب مثبت گرفتم.********************************
اینم از درخواستیتون، امیدوارم که خوشتون بیاد❤
یه فیلم چند ثانیهای توی یوتیوب دیدم خیلی خوشم اومد😍
خلاصه این سناریو با دیدن اون سریال که اسمشcrash course is romance به ذهنم اومد و گفتم که با کاپل لیسکوک یه چیزی شبیه اون بنویسم😃📬نظراتتون برام بنویسید و بهم انرژی بدید
يادتون نره ستاره رو رنگی کنید و ووت بدید⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐
#melody7979
#BTS
#BLACKPINK
#LISKOOK*۱۴۰۱/۱۱/۲۱*
YOU ARE READING
Short scenarios
Random♡سناریوهای کاپلی و استریت از همهی گروههای کیپاپ♡ این کتاب شامل سناریوهایی هستش که از عکسها ایده میگیرم و اونها رو به صورت کاپلی و استریت مینویسم. توی این کتاب میتونید سناریو از گروههای استریکیدز،بیتیاس،انسیتی،انهایپن و ....از هر کدوم از آیدول...